part 19

121 21 8
                                    

پسر بعد از حدود چهل و پنج دقیقه از حمام بیرون اومد و به سمت کمد دیواری داخل اتاق رفت و بازش کرد و یک لباس آستین بلند و بزرگ و شلوار مشکی که تا پایین مچ پاهاش بود، انتخاب کرد و پوشید.
درحالی که اگر پسر توی خونه ی خودش و هیونگاش بود، یک رکابی با یک شلوارک کوتاه می‌پوشید، ولی چون قرار بود از این به بعد پیش استادش زندگی کنه ، با لباس های باز پوشیدن پیش مرد، معذب بود به خاطر همین لباس های بلند و پوشیده رو انتخاب کرد.
وقتی لباس ها رو پوشید، خودش رو توی آینه نگاه کرد و بعد از مطمئن شدن از مرتب بودنش، در اتاق رو باز کرد و به سمت پله هایی که به طبقه ی پایین راه داشت، رفت.

جونگکوک
اخرای چیدن شام روی میز ناهارخوری بود که پسر کوچکتر به طبقه ی پایین اومد.
جونگکوک که داشت ظرف پر از کیمچی رو روی میز می‌گذاشت، لحظه ای نگاهش به تهیونگ افتاد و وقتی دید چه لباس های پوشیده، نیشخندی زد و با حرص رو به پسر کوچکتر گفت : این لباس ها چیه پوشیدی توی این گرما؟
پسر کوچکتر از حرفی که جونگکوک زد، بی حوصله چشمی چرخوند و گفت : محض اطلاع الان توی پاییز هستیم و اینا لباس های پاییزی هستش!
حرف منطقی تهیونگ به مزاج جونگکوک خوش نیومد ، به خاطر همین رو به پسر کوچکتر دهن‌ کجی کرد و گفت : میدونم، فقط چرا اینقدر قدش بلند و سایزش بزرگه؟
تهیونگ بی‌حوصله چشمی در جواب حرف جونگکوک چرخوند و گفت: چون که با شلوارک و زیرپوش تنگ راحت نیستم.
جونگکوک سری در جواب حرف پسر کوچکتر تکان داد و گفت: باشه درست میگی ولی توی خونه که گرمه، نمی‌بینی من چی پوشیدم؟
تهیونگ بعد از حرف پسر بزرگتر نگاهی به استایلش انداخت و بعد دهن‌کجی کرد و گفت: خوب که چی؟ من با این لباس ها راحت‌ترم.
جونگکوک ابرویی بالا انداخت و درحالی که نگاهش به استایل تهیونگ بود، انگشت اشاره ی دست راستش رو دوبار بالا و پایین کرد و گفت: یعنی تو موقع خواب هم با همین لباس ها میخوابی؟
تهیونگ نگاهی به لباس‌هایی که پوشیده بود، کرد و با تعجب گفت: خوب آره؟ مگه چشه؟
جونگکوک تکخندی به حرف پسر زد و گفت: چقدر سرمایی هستی تو! من همین زیرپوش رو هم موقع خواب از تنم بیرون میارم، چون هوای خونه اون‌موقع خیلی گرم میشه نمیتونم دوام بیارم.
تهیونگ وقتی این حرف رو از دهن پسر بزرگتر شنید، سعی کرد خودش رو متعجب از اینکه پسر شب ها لخت می‌خوابه نشان نده و سری تکان داد و نگاهش رو به هرجایی از خونه به غیر از جونگکوک انداخت.
جونگکوک از ری‌اکشن بامزه‌ی پسر تکخندی زد و گفت: خیلی خوب، بیا شام رو بخوریم، خیلی گرسنمه.

ساعت دوازده نصفه شب - اتاق فعلی تهیونگ
جونگکوک بعد از توصیه های لازم به تهیونگ خواست از اتاق بیرون بره که پسر کوچکتر با خودش فکر کرد و گفت نکنه هروقت خواست بدون رعایت حریم شخصی بیاد توی اتاق، و بعد از فکرش سریع با دوتا دستاش بازوی حجیم استادش رو گرفت و گفت: جونگکوک شی میدونم که قبلا در موردش حرف زدیم ولی میشه لطفا دری که به اتاق من و شما ربط داره از سمت من قفل بشه؟
جونگکوک اخماش رو از حرف پسر توی هم کشید و بعد با خودش گفت متنفرم از اینکه بهم اعتماد نداره.
پسر بزرگتر توی چشمای تهیونگ که التماس رو به طور واضحی نشان می‌داد، نگاه کرد و بعد از پوفی زیرلب گفت: چرا میخوای از سمت تو قفل بشه؟
تهیونگ وقتی دید نگاه پسر بزرگتر نرم‌تر شده، صداش رو کمی لرزون کرد و گفت: آخه حس می‌کنم اینجوری حریم شخصی ندارم.
جونگکوک به حرف پسر کوچکتر دهن کجی کرد و بعد با خنثی ترین حالت ممکن گفت: تهیونگ شی رابطه ی من و تو قرار نیست بیرون از دانشگاه هم رابطه ی استاد و دانشجویی باشه و تو قراره سکس پارتنر من باشی و می‌خوام که وقتی به اینجا عادت کردی خیلی کارها باهات بکنم که هیچ کدوم جزء حریم خصوصی به حساب نمیاد.
تهیونگ که دید اگه صحبتشون بیشتر از این پیش بره، بحثشون مثبت هجده سال میشه، برای آخرین بار امتحان کرد و گفت: خیلی خوب پس حداقل تا وقتی که من خجالتم بریزه ازت و به اینجا عادت کنم، بزار در بین اتاقامون قفل باشه.
جونگکوک سری در تایید حرف پسر کوچکتر تکون داد و قبل از اینکه از اتاق کاملا خارج بشه، گفت: راستی من از لباس‌های امروزت اصلا خوشم نیومد، فردا میرم پاساژ و برات به سلیقه ی خودم لباس میخرم.
و بعد از حرفش در رو تو صورت بهت زده ی پسر کوچکتر می‌بنده.
تهیونگ بعد از چند لحظه ی کوتاه که از بهت بیرون اومد، بی اهمیت شونه ای از حرف استادش بالا انداخت و به سمت تخت داخل اتاق رفت و روی تشک نرمش خوابید.

folder nud's ( فایل نود ها )Donde viven las historias. Descúbrelo ahora