.
منتظر نشسته بود توی ماشین تا جین خریدشو که لباس مناسب برای بار بود رو جاگیر کنه
جین اومد نشست و گفت : تو پول از کجا میاری
جونگکوک شونه ای بالا انداخت و گفت : نمیدونم از دوازده سالگیم ماهیی
سه میلیون وون میاد حسابم فک کنم سود سهامیه که قبلنا بابام با اصرار مامانم به نامم کرد و هرماه به حسابم میاد
: بچه تو از منم که پولدار تری
جونگکوک زبونشو بیرون آورد و گفت : بخاطر همین ماهیانه به حساب تهیونگ یه مبلغ میریزم تا احساس سربار بودن بهم دست نده تهیونگ اولش قبول نمیکرد وقتی که دید پافشاری میکنم دیگه قبول کرد
: اووو عجب بچه خفنی
به سمت خونه جین رفتن و لباساشونو عوض کردن به سمت یه بار غیر قانونی راه افتادن که جین با اصرار های کوک راضی شده بود به اونجا بره
جونگکوک یه تیشرت مشکی و شلوار جین جذب و یه بوت مشکی پوشیده بود و حقیقتا از حالت کیوتی خارج شده بود و سویچ شده بود به جذاب ترین حالت ممکن
....جین ماشین رو پارک کرد و هردوشون به سمت بار راه افتادن
کوک کمی استرس داشت از این که اولین بار بود به بار میومد
وقتی ورودی رو پرداخت کردن و وارد بار شدن دهن کوک باز مونده بود
دختر ها پسرهایی که همه مست بودن و توی هم میلولیدن
آب دهنشو قورت داد و به سمت جین برگشت
_پشمام هیونگ اینا چرا اینطورین
:هستن دیگه یه ساعت دیگه توهم همینطوری میشی
نیششو باز کرد دستشو دور بازوی هیونگش حلقه کرد_هیونگ برام نوشیدنی بگیر
جین سری با تاسف تکون داد و هردو به سمت پیشخوان رفتن و روی صندلی ها نشستن و وقتی که جین داشت یه شراب که واسه کوک سبک باشه چون اولین بارش بود سفارش میداد جونگکوک خودش گفت : میشه واسم تکیلا عسلی بیارین
جین با تعجب برگشت سمت جونگکوک و ابرویی بالا انداخت و جونگکوک پررو پررو زل زد به چشماش و زبونشو بیرون آورد
این بچه همونی بود که دوساعت پیش داشت دق میکرد که هیونگش زده تو گوشش
ولی الان فقط خودش میدونست سعی داشت که بفرستتش پشت مغزش وقتی سفارششونو آوردن جونگکوک چند بار مزه مزش کرد و با اینکه کمی مزه تلخی میداد و ولی طعم عسلی که داشت واقعا وادارش کرد که همه محتویاتشو سر بکشه
معدش تیری کشید و سرشو روی میز گذاشت جین با نگرانی نگاهش کرد
با احساس داغ شدن سرش لبخندی زد و سرشو بالا آورد
_ اوف هیونگ عجب چیزیه
: کوفت توام ترسیدم
جونگکوک هویِ بلندی گفت و سرشو از سرخوشی به عقب پرت کرد
جینم وقتی که دید کوک رو به راهه
سرشو نزدیک گوشش برد تا با وجود صدای بلند آهنگ کوک صداش رو بشنوه
+عزیزم من میرم برقصم
کوک بی اعتنا سری تکون داد شات دومشو هم سر کشید و سرش رو روی پیشخوان بار گذاشت احساس خوبی داشت سرش رو بالا آوردتا شات سومش هم بریزه بعد از پر کردنش سر کشیدش و هوم کشیده ای از روی رضایت گفت ولی یهو احساس کرد صدای کشیده ای که تهیونگ به صورتش زد رو توی سرش به صورت اکو وار میشنوه
آهی کشید و شات چهارم رو هم بالا رفت
چشماشو بسته بود و از صدای کشیده ای که توی سرش بود سردرد گرفته بود
صدای دعوا های مادرو پدرش کتک خوردن مادرش
چشماشو روی هم فشار داد و انگشت های شست هر دو دستشو به شقیقش رسوند ماساژش داد که احساس کرد نفسایی به گردنش میخوره
چشماشو باز کرد و سرشو برگردوند و با دختری رو برو شد خواست پسش بزنه که با قرار گرفتن دست دختر روی عضوش و مکیده شدن گردنش توسط دختر، هیسی کشید جریان خون به پایین تنش رو احساس کرد
مچ دختر رو گرفت توانایی پس زدن دختر رو نداشت
صدای سیلی هایی که توی سرش بود نمیزاشت بفهمه چیکار میکنه به دختر نگاهی کرد ظاهر کیوتی داشت ولی این جونگکوک بود که توی عصبانی ترین حالت ممکن خودش قرار داشت بلند شد و نگاهی یه اطرفش انداخت دست دختر رو با خشونت دنبال خودش کشید و دختر با جسه ریزی که داشت به زور داشت دنبال جونگکوک میرفت
کوک وقتی تونست اتاقای بار رو پیدا کنه در یکیشو باز کرد و دختر رو پرت کرد توی اتاق با تیر کشیدن دست شکستش غرشی کرد و رو به دختر گفت : لباساتو درآر
فقط سه تا چیز توی سرش میچرخید صدای سیلی،دعوا ، تهیونگ و الینا کنار هم
دختر از تغییر یهویی کوک کمی ترسیده بود
دختر سعی کرد آروم باشه و لباساشو درآورد جونگکوک تی شرتشو یه دستی بیرون اورد و گفت : برو روی تخت
حس خیلی بدی داشت نمیدونست حتی چرا داره این کارو انجام میده
YOU ARE READING
MAITEA
Fanfictionخلاصه: جونگکوک پسر 17 سالهایه که از 13 سالگی پیش تهیونگ زندگی میکنه و پیش پدر مادرش نیست جریان چیه؟؟ Couple: Vkook Ganer: Romance-Smut-Real life-Comedy Writer:NANA Update: Friday