𝐏𝐀𝐑𝐓_𝟐𝟔

8 0 0
                                    

بعد از شام جیمز جونگ کوک رو به اتاقش دعوت کرد تا باهاش حرف بزنه
_ با من کاری داشتید؟
رو از پنجره گرفت و برگشت سمتش
_ بله..گفتم بیای چون باهات حرف داشتم
منتظر بهش خیره شد که ادامه داد
_ میدونی از این ضعیف بودنت خوشم نمیاد
اول با تعجب و بعد با اخم کم رنگی بهش نگاه کرد
_ منظورتون چیه؟
پوزخندی زد و در جوابش گفت
_ اگه میخوای منظورمو بهتر متوجه بشی بهتره یک نگاهی تو اینه به خودت بندازی..چشم های قرمزت و اشفتگیت..میدونم حتی یک سال هم از مرگ برادرانت نگذشته ولی بهتره قبولش کنی جونگ کوک چون این دنیای سلطنته! هر لحظه ممکنه اطرافیانت توسط دشمنانت اسیب ببینن و اگه میخوای جلوشون رو بگیری نباید هیچ نقطه ضعفی از خودت نشون بدی من انتظاری که از دامادم دارم اینه که قوی باشه و دخترمو از محبت و ثروت بی نیاز کنه..ازت انتظار دارم پادشاهی باشی که حتی اسمت ورد زبون مردم کشور های دیگه باشه و کشور گشایی؟..چراکه نه؟!
به جونگ کوکی که سرش پایین بود و بهش گوش میکرد خیره بود
جونگ کوک تنها سرش رو تکون داد و بعد تعظیمی گفت
_ مطمئن باشید ناامیدتون نمیکنم
_ مطمئنم
بعد از اینکه در بسته شد
خنده ای کرد و لب زد
_ اینم از این...
*نکته: جیمز و جیمین رفتن کشور جونگ کوک اینا بخاطر مراسم و اینا🚶‍♀️

روی مبل ساده و دسته دومشون نشسته بود و به حرف های بقیه گوش میکرد که با صدای یونگی که اون رو مخاطبش قرار داده بود سرش  رو بلند کرد و بهش نگاه کرد
_ رز..تا کی قراره فندق رو فندق صدا بزنیم؟
_ عامم نمیدونم نظری ندارم
یونگی حالت متفکری به خودش گرفت
_ خب اینجوری که نمیشه همم..نظرت درمورد کیتی چیه؟
_ اما عزیزم تو از کجا میدونی بچه دختره؟
بجای رز سویون جواب یونگی رو داد که یونگی حق به جانب گفت
_ از اونجایی که حسم به من میگه
_ عه نه بابا.. اما به نظر من پسره
_ چراا؟!؟
_ چون علائمی که من داشتم برای یوکی رو رز حتی یکیشونم نداره
_ او واقعا؟
_ اهوم
_ هعی اما از کجا...
_ اهم هنوز نظر مادر فندق رو نشنیدیم
ریوجین بین بحثشون پرید و بعداز حرفی که زد همه برگشتن و به رز نگاه کردن
لبخندی زد گفت
_ اگه پسر باشه..جان؟ یا اگه دختر باشه هم جولیا؟
ریوجین و سویون نظرشون رو درباره اینکه اسم های که انتخاب کرده خیلی زیباست گفتن اما..
اون وسط یونگی با چیزی که به ذهنش خطور کرده بود با اخم کمرنگی به رز خیره شده بود
_ اما به نظر من اریک یا همون کیتی بهتره..اریک پاول..کیتی پاول
با تعجب به یونگی اخمالو نگاه کردن و نگاه گیج و متعجبشون بین رز و یونگی در گردش بود
_ اما من مادرشم و من قراره بدنیا بیارمش
رز که فهمیده بود یونگی متوجه شده چرا این اسم هارو انتخاب کرده با لجبازی گفت
_ اما داری اسم بچه رو شبیه کسی انتخاب میکنی که حتی از وجودش هم باخبر نیست!
حالا هردو با اخم بهم خیره شده بودن و بقیه هم که متوجه موضوع شده بودن دنبال راهی برای عوض کردن بحث میگشتن
_ عاممم خ.. خب من امروز یه مقدار میوه خریدم بر..
_ کسی چیزی نمیخوره الان دیگه وقت خوابه
بدون اینکه نگاهشو از رز بگیره حرف ریوجین رو قطع کرد و به عصبی نگاه کردن به خواهرش ادامه داد
ریوجین لبش رو گزید و به سویون اشاره کرد که کاری بکنه
_ چرا هنوزم داری بهش فکر میکنی؟ رز دیگه نمیتونم این رفتارتو تحمل کنم!
ناخوداگاه اشک هاش سرازیر شدن و با بغض به یونگی که اخمش بیشتر توهم فرو رفته بود خیره شد
_ چرا نمیتونی درکم کنی؟ اصلا بچه ی خودمه و من میخوام اسمش میلز جان باشه!
_ تو..
_ یونگی!..باید باهم حرف بزنیم..

_ یونگی تو باید درکش کنی
_ نمیتونم! نمیتونم درکش کنم..نمیفهمم چطور هنوز اون مرتیکه رو دوست داره و میخواد اسم بچش رو از روی اون انتخاب کنه؟ اون دیوونه شده؟!
_ یونگی..اون عاشقه تو به عنوان برادرش باید کنارش  باشی و درکش کنی نه اینکه با اجبار بخوای حس های اون رو سرکوب کنی و مجبورش کنی دست از دوست داشتنش برداره مخصوصا الان که حساس تر شده و هر فشار عصبی و ناراحتی براش مثل سم میمونه
کلافه چنگی به موهاش زد و به ادامه ی حرف های سویون گوش داد
_ بیا بریم داخل و از دلش دربیار..من درکش میکنم اون الان واقعا نیاز داره تا کسی کنارش باشه و بتونه جای جیمین رو پر کنه.. هرچند فکر نکنم همچین اتفاقی بیوفته اما حداقل میتونیم کاری کنیم که برای چند دقیقه هم که شده فراموش کنه پدر بچش کنارش نیست و حتی اگه بفهمه ممکنه خودشو بچشو بکشه
_ اه نمیدونم دیگه نمیدونم چیکار باید بکنم
_ بیا فعلا فقط بریم داخل و ارومش کنیم و مطمئنش کنیم که کنارشیم
سری تکون داد که سویون لبخندی زد و اروم به سمت در قدم برداشتن
یهو از حرکت ایستاد شوکه برگشت سمت سویون
_ اما..اما اگه واقعا کسی بتونه جای جیمین رو برای رز پر کنه چی؟!..

~~~~~~~

ᯓThe end of this part

𝐓𝐞𝐚𝐫𝐬 𝐎𝐟 𝐓𝐡𝐞 𝐌𝐨𝐨𝐧Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz