♡... پارت(5)... ♡

85 15 4
                                    

بعد از جدا شدن لباشون از هم جیمین انگار که یادش رفته باشه چقد درد داره با لبای نیمه باز و چشمای اشکی که نور ماه از پنجره بهش میخورد و زیبا ترش میکرد به زور زمزمه کرد
~یون.. یونگی... لطفا بورو و مادرم و خبر کن... ز... زود
با یزره جونی که داشت یونگیرو هول داد که با تکون نخوردنش مواجه شد... شوگا با چشمای براق داشت به لبای جیمین نگاه میکرد وقتی جیمین سیع کرد هولش بده به خودش اومد و عقب رفت و از اون موجود وسوسه کننده دور شد...صدای بسته شدن درو شنیدو تیشرت و شلوارشو دراوردو رو تخت دراز کشیدو شروع به هق هق کردن کرد
داشت دونه دونه درارو باز میکرد تا بتونه مادر جیمین و پیدا کنه ولی... هنوزم نرمی لبای جیمین و رو لباش حس میکرد تا اینکه وقتی دره یکی از اتاقارو زد صدای ظریفی رو شنید
*بیا تو...
یونگی وارد شدو درو پشت سرش بست
+ببخشید خانم پارک...
در حالی که لباس خواب زیبایی به تن داشت و به صورتش کرم میزد بدون نگاه کردن به یونگی به حرف اومد
*مادر صدام کن
یونگی نفسشو بیرون دادو ادامه داد
+ما... مادر... جیمین هیت شده و حالش خوب نیست منم بهش قرص هیت دادم و...
مادر جیمین انگار که برق گرفته باشتش بلند شد و به سمت یونگی دوید
*چی... چیکار کردی؟
یونگی با تعجب به زن نگاه کرد
+فقط... بهش داروی هیت دادم نگران نباشین من... هورمون های امگاهارو حس نمیکنم برای همین بهش دستم نزدم اصلا نگران....
*من به خاطر اون نمیگم....
بعد با سرعت از اتاق خارج شدو تو راهرو بدون توجه به اینکه ساعت چنده داد زد
*خانممم بزرگگگ سریع به دکتر جین زنگ بزن زود باش
یونگی با شنیدن حرفش تو دلش به کله اون خانواده لعنت فرستاد(لعنتی... مگه نمیگفت خدمتکار و اتاق مهمان نداریم؟ این زن دیونست یا میخواد پسر ترشیدشو بهم بندازه؟ او... البته یجورایی انداخته) دنبال زن دوید تا بتونه ازش بپرسه چه خبره،
مادر جیمین درو باز کردو جیمین و تو اون وضعیت دید رو زمین افتاده بودو اب پارچ و رو سرش ریخته بودو فقط یه لباس زیر مشکی calvin klein تنش بود
مادرش بهش نزدیک شدو سیع کرد بلندش کنه و رو تخت بزارتش که موفق شد
~م.. مامان... دارم... دارم میسوزم هق لطفا کمکم کن...
دسته مادرشو گرفت و فشارش داد
موهای پسرشو نوازش کردو کنار تخت نشست
*اروم باش موچی کوچولو... مامان اینجاست
با ورود سه زن خدمتکار که دست یکیشون یه کاسه شیشه ای بزرگ اب و یخ بود و دست یکیشون حوله و یکیشون پیر بود اومدو روبه روی خانم پارک وایساد
؟؟ خانم... دکتر جین گفتن نیم ساعت دیگه میرسن... و گفتن تا اون زمان اقای پارک رو خنک نگه داریم
یونگی که دیگه داشت آمپر میچسبوندو  کلی سوال داشت با عصبانتی که نمیدونست از کجا اومده پرسید
+اینجا دقیقا چخبره خانم پارک؟
*بهت میگم فقط العان کمک کن تا بتونیم جیمین و بهتر کنیم
سرش و سمت خدمتکار پیر چرخوند
*یه کاسه بس نیست وان و پر از یخ و اب کنید
حوله هارو یکی یکی خیس کردو رو بدن جیمین گذاشت تا شاید بهتر بشه
بعد از5دقیقه وان پر شده بودو یونگی جیمین و رو دستاش بلند کردو تا حموم بردتش داخل اب گذاشتش مادرش با دستاش بدنشو ماساژ میداد... نمیدونست داره چیکار میکنه فقط میخواست درده پسرش کم بشه بعد از اینکه گریه جیمین بند اومد و همه جا سکوت بود یونگی دوباره پرسید
*اینجا چخبره؟ همه امگاها هیت میشن ولی شما یکم بزرگش نکردین؟
خانم پارک که داشت به جیمین نگاه میکرد سرشو برگردوند
*همشون هیت میشن ولی... تاحالا امگایی رو دیدی که... انقدر درد بکشه؟
هیچ تغییری تو چهره یونگی دیده نمیشد برای همین مادر جیمین تصمیم گرفت بیشتر توضیحش بده بلاخره اون قرار بود همسر آینده جیمین بشه
*خانم بزرگ... لطفا حواست به جیمین باشه
دست یونگی رو گرفت و تا اتاقش همراه خودش بردتش و وقتی یونگی نشست اونم مردد کنارش نشست و بدون مقدمه شروع به حرف زدن کرد
*جیمین... حدودا سه سال پیش به یه قرار از پیش تایین شده رفت پدرش اصرار میکرد که با محافظاش بره و جیمینم قبول نکردو گفت اگه اونارم باهاش بفرسته نمیره سره قرار با اینکه وقتش نبود جیمین تو قرار هیت شد... برای اولین بار به اینکه همسرم بهش گوش نکرده بودو برا جیمین بپا گذاشته بود واقعا خوشحال شدم... چون وقتایی که جیمین لجبازی میکنه براش بادیگارد نمیفرستاد ولی عوضش براش بپا میزاشت که هممون و عصبانی میکرد مخصوصا جیمین ولی... بادیگارداش وقتی چند نفر داشتن جیمین و سوار یه ون میکردن گرفته بودنشون وبعد از کلی تحقیق و پلیس بازی فهمیدیم که داخل قهوه جیمین دارو ریختن که هیت بشه...
+خوب... این چه ربطی به وضعیت الانش داره؟
یونگی با بی صبری پرسید چرا براش مهم بود؟ نمیدونست واقعا....
*بعد از اون... وقتی جیمین هیت شدو از قرص استفاده کرد وضعیتش خیلی بد شد در حدی که از تب زیاد تشنج کرد... وقتی ازش آزمایش گرفتن گفتن دارویی که  به خوردش دادن این بلارو سرش اورده... از اون روز دیگه قرصی تو خونه نگه نمیداریم و جیمین...هیتش و به سختی میگذرونه... نمیدونم اونارو از کجا اورده...
صدای در زدن شنیدن که باعث شد از بحث بیان بیرون
بعد از اینکه اجازه داد زن مسن درو باز کرد
؟؟ خانم... آقای جین پیش آقای پارک هستن

خوب... اینم از پارت5🙂بوس به کلتون 💋🤤

GRAY CHAMOMILE... ♡Where stories live. Discover now