part 11

454 115 102
                                    

یوهووو سلاممم

ووت عزیزانم

---------------

یه هفته گذشته بودو هر روز جیمینو با اون پسره میدید اینکه میدید یکی به این اسونی جیمینو داره بدست میاره بعد خودش با هزارتا روش به جیمین نزدیک شد و باهاش صمیمی شد اذیتش میکرد ..
شایدم حسودی حالا هر چی که بود بدجور رو اعصابش رژه میرفت ..
با حرص رو کرد به تهیونگ و با لحن بیخیالی لب زد ..
_ هی تو رگ غریتت برا من که خیلی خوب زده بود بالا الان نمیخواد بزنه ؟

تهیونگ هانی از نفهمیدن حرف یونگی گفت که یونگی پوف مانند ادامه داد ..
_ ببین چه به جیمین نزدیک شده غلط نکنم یه خبراییه

تهیونگ اهانی گفت و پوزخندی زد ..
_ چند روز پیش رگم زد بالا ولی خب جیمین گفت خودش اجازه داده که اون پسره بهش نزدیک شه

با دهن نیمه باز به تهیونگ نگاه کرد ..
چشمی چرخوند که دبیرشون وارد شد و دختری پشتش اومد داخل که خیلی اشنا میومد ..

نگاهشو به پشت جایی که تهیونگ بود داد که ببینه اونو میشناسه یا نه که با چهره در هم تهیونگ که مدام دندوناشو بهم میسابید ابرویی بالا انداخت ..
به دختر نگاه دیگه ای کرد که تازه یادش اومد اون کیه همونی که جیمین با عصبانیت از کافه پرتش کرد بیرون ..

_ عزیزم خودتو معرفی کن

دختر لبخندی زد و بعد تعظیمی لب زد ..
_ چوی لیا از اشنایی باهاتون خوشحالم .. امیدوارم بتونیم باهم کنار بیایم

بچه ها دستی زدن ..
هوسوکو نامجونم نیم نگاهی به تهیونگ عصبی انداختن که هوسوک اروم دره گوش نامجون زمزمه کرد ..
_ وضعیت خرابه
_ موافقم .. امیدوارم این وسط رابطه جونگکوکو تهیونگ خراب نشه

هوسوک سری تکون داد که حرف دبیرشون تنشونو لرزوند ..
_ لیا پیش تهیونگ بشین .. تهیونگ بلند شو ببینتت

تهیونگ عصبی نگاهشو از دبیرش گرفت که لیا با لبخند رو کرد به دبیرش و لب زد ..
_ خودم میرم ممنون

یونگی نگاهشو به هوسوکو نامجون دادن که داشتن با اظطراب به تهیونگ نگاه میکرد و واکنش تهیونگ که به حرف دبیرشم گوش نداد براش عجیب بود ولی انگار هر چی که بود تهیونگ دل خوشی از این دختره نداره مخصوصا با حرفای اون روزه تو کافه ..

بلند شد و قبل از اینکه دختر بشینه کنار تهیونگ نشست و با لبخند مسخره ای به دختری که با حرص نگاش میکرد ، نگاه کرد و لب زد ..
_ شرمنده لیا شی ولی من دلم میخواد پیش دوستم بینم شما میتونی جلو بشینین

AmorDonde viven las historias. Descúbrelo ahora