𝐏𝐚𝐫𝐭-𝟕

156 18 10
                                    

به سرعت فلش گوشیش رو روشن کرد و با چشم های گرد شده خیره شد به جونگ کوکی که با اخم بخاطر فلشی که مستقیم تهیونگ توی چشم هاش گرفته بود، صورتش رو جمع کرده بود و چشم هاش رو بسته بود...
آب دهانش رو قورت داد و با بهت فقط خیره بود به اون مرد...
جونگ کوک دستش رو به سمت گوشی تهیونگ گرفت و اون رو از دستش گرفت و همزمان که کمی از نقطه ای که ایستاده بود فاصله میگرفت، اول فلش گوشی رو خاموش کرد و ثانیه ای بعد تمام اتاقک انبار رو با زدن پریز برق، روشن کرد ...
تهیونگ با بهت و خیره به جونگ کوکی که با جدیت و اخم به چشم هاش خیره بود ، آب دهانش رو قورت داد
- تو.. تو اینجا
هنوز کلمات جمله اش کامل از بین لب هاش خارج نشده بود که مرد به سرعت به سمتش خیز گرفت و ثانیه ای بعد اون رو بین حصار بازو هاش قرار داد و با فاصله ی خیلی کمی ، سرش رو کمی کج کرد رو به پایین تا بهتر به چشم های پسر توی بغلش خیره بشه .
تهیونگ با تمام تعجبی که از خودش سراغ داشت به چشم های مرد بزرگتر خیره بود و هر لحظه بیشتر از قبل با رفتار و حرکات جونگ کوک متعجب میشد ...
حتی کوچک ترین تلاشی نکرد تا از حصار دست های اون مرد خارج بشه و فقط با چشم هایی که از حد معمولی و خمار خودش خارج شده بود و حالا تا حدودی گشادتر به نظر می‌رسید ، چشم های مرد رو نشونه گرفته بود ...
دست های جونگ کوک دور بازو ها و کمر پسر کوچک‌تر قفل شده بود و پسر بی حرکت صاف ایستاده بود و نفس های مرد روی لب های اناری رنگ اون کوبیده میشد ...
چشم های جونگ کوک تمام اجزای صورت تهیونگ رو از نظر میگذروند و هر کدوم سکوتِ بینشون رو ترجیح میدادند.
بلاخره چشم های تهیونگ از تیله های به رنگ شب مرد مقابلش گرفته شد و برای بار چندم آب دهانش رو قورت داد و سعی کرد کمی از اون فاصله بگیره اما جونگ کوک محکم تر پسر رو بین بازو هاش نگه داشت طوری که تمام بدنشون به هم چسبیده بود و بالا و پایین شدن قفسه ی سینه ی همدیگرو حس میکردند ...
-برو عقب
جونگ کوک نیشخندی زد و همونطور که با تخسی به پسر کوچک‌تر خیره بود با صدای دورگه ای که مو به بدن تهیونگ سیخ میکرد به آرومی شروع کرد به حرف زدن
-که برم عقب مالیش هوم؟
تهیونگ بدون حرکت فقط خیره بود به چشم های مرد و تمام سعیش رو میکرد تا نگاهش درصدی تکون نخوره و به سمت لب های خیس و رنگ گرفته ی مرد  سوق پیدا نکنه ...
با لب هایی که سعی میکرد روی هم کیپ نگهشون داره فقط از ته گلوش صدایی شبیه "هوم" خارج کرد...
جونگ کوک کمی بیشتر گردنش رو خم کرد و به سمت صورت پسر کوچکتر خم شد و اینبار نگاهش بین لب ها و چشم های پسر در حال گردش بود ...

-اوه نکنه فکر کردی من شخص حرف گوش کن یا چیزی شبیه به کسی ام که قراره به خواسته ات اهمیت بده؟ هوم؟
تمام مدتی که جملاتش از بین لب های رنگ گرفته و خیسش خارج میشد، دست های حریص و بی‌پرواش روی بدن پسر کوچک‌تر حرکت میکرد... با یکی از دست هاش محکم کمر اون رو به خودش میفشرد و با دست دیگش اونقدر روی بدن پسر کوچکتر انگشت هاش رو حرکت داد تا جایی روی باسن اون متوقف شد و با تموم شدن حرفش با خشونت خاصی به یکی از لپ های باسن پسر کوچک‌تر چنگ زد و اون رو بیشتر به خودش فشار داد...
پسر کوچک‌تر چشماش رو یک لحظه بست و با صدا آب دهانش رو قورت داد و بعد از اینکه چشم هاش رو باز کرد سعی کرد از مرد فاصله بگیره و دست هاش رو روی سینه ی جونگ کوک قرار داد و به سینش چنگ زد ...جونگ کوک میلی متری تکون نخورد و برعکس تا حدی که ضربان شدت گرفته ی پسر رو حس کنه اون رو به خودش چسبوند...
-ولم کن لعنتی
تهیونگ با چشم هایی که پر بود از حرف ها و حس های مختلف جونگ کوک رو مخاطب قرار داد اما مرد تنها کاری که کرد این بود که به قدم هایی که به سمت دیوار پشت سر پسر برمیداشت، تا اون  رو هم وادار کنه عقب عقب بره، سرعت بخشید... .
حالا از پشت به دیوار سرد و از روبه رو به مرد بزرگ‌تر چسبیده بود و با حرکات دست اون تا حدودی حس میکرد بغییر از بدنش، عضوش هم نبض گرفته ...
بدون صدا فقط خیره به چشم های خمار و سرکش مرد بود که حالا با فاصله ی خیلی کمی مقابلش قرار داشت و ریتم نفس های اون رو زمانی که لب هاش و صورتش رو گرم میکرد ، حس میشد.
جونگ کوک نگاه خمارش رو از چشم های پسر گرفت و با فاصله ای که از بین رفته بود بینی و لب هاش رو به گونه ی پسر کشید و همین کافی بود تا چشم های پسر کوچکتر هم بسته بشه و برای بار چندم آب دهانش رو با صدا قورت بده ... تمام تلاشش رو میکرد تا دست هاش که حالا پایین افتاده بود و از سینه ی مرد به خاطر فاصله ای که کمترش کرده بود، کنار رفته بود و پایین کمرش بود، به بدن مرد بزرگ‌تر چنگ نزنه ...
جونگ کوک لب های خیسش رو روی گونه های تهیونگ کشید و با دستاش به آرومی بدن اون رو لمس میکرد تا جایی که یکی از دست هاش به زیر پیرهن پسر کوچکتر رسید و کمر داغ اون رو لمس کرد ...
لب هاش رو به سمت گردن پسر کشید و جایی نزدیک به شاهرگ نبض دارش رو با زبون خیس کرد و به آروم ترین و ملایم ترین حد ممکن مک زد ...
همین کافی بود تا پسر کوچکتر لب پایینش رو بین دندون بگیره و صداش رو درون گلوش خفه کنه ...
مرد با صدای لب هاش رو از گردن پسر چند میلی متر فاصله داد و همون فاصله ی کم با سری که کج شده بود بخاطر رسیدن لب هاش به گردن بلوری پسر، خیره شد به چشم های بسته ی پسر و حرکت دندون هاش روی لب های سرخ پسر از چشمش دور نموند!
دوباره فاصله اش رو از بین برد و چند بار روی همون نقطه ای که مارک زده بود رو دورانی با زبونش خیس کرد و بعد از اینکه چندین بار مک زدنش رو به آرومی و با آرامشی که باعث میشد پسر کوچک‌تر کنترلش رو از دست بده، رضایت داد تا از اون نقطه لب هاش رو فاصله بده و به جاش لاله ی گوش اون رو به دندون بگیره.
با زبونش مک های خیسی به لاله ی گوش پسر کوچک‌تر زد و همین کافی بود تا پسر به کمر جونگ کوک چنگ بزنه و ناله ای از بین لب هاش خارج بشه ...
با دست هاش تن جونگ کوک رو بیشتر به خودش فشرد و حالا صدای ضربانش به خوبی روی بدن جونگ کوک حس میشد و صداش رو تا حدودی میشنید .
عضو جونگ کوک جایی نزدیک به زیر شکم پسر کوچک‌تر قرار داشت و با هر مک عضوش رو به دیک نیمه هارد شده پسر میمالید و با دست های حریصش که حالا انگشت هاش بعد از اون ناله ای که متعلق به پسر کوچک‌تر بود، وارد شلوار و باکسر شده بود و روی لپ باسنش حرکت میکرد و به باسنش چنگ میزد
لاله ی گوشش رو با ولع مک میزد و به دندون میگرفت و با دندون هاش اون رو میکشید و ول میکرد و دوباره کارش رو تکرار میکرد تا جایی که همزمان با لب هاش که مدام روی گردن و ترقوه ی و لاله ی گوش پسر در حال حرکت بود، انگشت های حریصش هم به سوراخ نبض دار پسر رسیده بود .
-عاح.. ول.. ولم کن..بزار برم جئون جونگــ..اومم
هنوز حرف پسر کوچکتر کامل از بین لب هاش خارج نشده بود که انگشت وسط مرد وارد سوراخ نبض دار پسر شد ... به خاطر آماده نبودن سوراخ پسر ، تا همین یه بند انگشتی هم که واردش شده بود، باعث شده بود نفس کشیدن رو هم فراموش کنه ...
مرد انگشتش رو بی حرکت همونجا نگه داشت و لب هاش رو از گردن پسر تا بالای چونه اش کشید و جایی نزدیک به چونه اش رو خیس بوسید ...
شاید از دست خودش  هم اون بوسه ی آروم و پر آرامش و لذت بخش در رفته بود اما همون کافی بود تا کمی از درد پسر کوچک‌تر کم بشه ...
چشم های جونگ کوک به سختی کمی از هم باز شد و با خمار ترین حالت ممکن روی پلک های بسته ی پسر چرخید و به روی لب های سرخ پسر کشیده شد که بین دندون هاش گرفتار شده بود. بدون مکث دوباره چشم هاش رو بست و فاصله ی لب هاش تا لب های توت‌فرنگی طعم تهیونگ به صفر رسوند ...
لب تهیونگ با صدا از طرف جونگ کوک مکیده شد و صدای اومم مانندی از ته گلوش خارج شد و بین لب های مرد خفه شد ...
انگشت مرد آروم از سوراخ پسر خارج شد و آروم آروم به سمت لب های تهیونگ کشیده شد ...
همونطور که پر صدا و خیس همدیگرو میبوسیدند دقیقه ای گذشت و این پسر کوچک‌تر بود که به بازو ها و کمر جونگ کوک چنگ میزد تا فاصله ی صفر میلی متریشون رو کمتر از اون بکنه! اون پسر قصد داشت توی گرمای بدن مرد بزرگ تر ذوب بشه و درصدی دلش نمیخواست به این فکر بکنه که مرد قراره کار چند شب پیشش رو تلافی بکنه و اون رو توی بدترین شرایط تنها بزاره .
جونگ کوک لب های خیس پسر کوچکتر رو با صدا رها کرد و رشته براق دهانشون کمی کش اومد و همین فاصله ی چند میلی متری کافی بود تا چشم های خمار جفتشون به سختی کمی باز بشه و به همدیگه دوخته بشه .
جونگ‌ کوک دوباره بوسه ای به لب های پسر زد و خواست فاصله بگیره از لب های خوش طعم تهیونگ که این اجازه رو بهش نداد و با دست هاش به گردن جونگ کوک فشار وارد کرد و دوباره اون رو به لب های خیس خودش رسوند و مک عمیقی به لب های مرد زد ...
بعد از دقیقه ای از لب های پسر فاصله گرفت و همونطور که لب هاش رو روی چونه و گردن پسر کشید ، جایی نزدیک به ترقهوه و گردنش رو شروع کرد به خیس کردن با زبونش و مک زدن و گاز های ریز گرفتن از همون نقطه خیس... پوست ظریف تهیونگ به سرعت قرمز و خون مرده میشد و به خوبی جای مارک های جونگ کوک روی بدن بلورینش هک میشد.
با حس گرمای دهان و بزاق دهان جونگ‌ کوک‌ تهیونگ چشم هاش رو روی هم فشار داد و سرش رو بیشتر به عقب برد و به دیوار چسبوند تا فضای بیشتری به مرد بده و با دست هاش به شونه و موهای نیمه بلند و تیره رنگ مرد چنگ زد و اون رو بیشتر به خودش فشار داد ...
چند ثانیه بعد جونگ‌کوک از گردن پسر فاصله گرفت و به سرعت بدن شل شده ی پسر بین بازو هاش رو چرخوند و حالا تهیونگ از پشت به اون چسبیده بود و از رو به رو به دیوار چسبیده بود و نیم رخ سرش رو به دیوار چسبونده بود و با دست های مشت شده اش روی دیوار ، نفس نفس میزد...
مرد به همون سرعت دو انگشت وسط و حلقه اش رو به سمت لب های مرطوب تهیونگ برد و تهیونگ با چشم های خمارش به انگشت های مرد مک زد و یک باره تمام اون انگشت های کشیده رو وارد دهانش کرد و زبونش رو روی اون ها کشید...
جونگ کوک از روی لباس عضو نیمه هارد شده اش رو بین لپ های باسن پسر کوچک‌تر میکشید و صدای لب های تهیونگ که بر اثر ساک زدن خیس و هاتش به انگشت های جونگ کوک،سکوت بین اون ها رو از بین میبرد، باعث میشد مرد هر لحظه بیشتر از قبل برای کوبیدن خودش درون اون پسر حریص بشه ...
همونطور که با صدای دورگه اش پسر کوچکتر رو مخاطب قرار میداد عضوش رو بیشتر به بین پای پسر کشید و انگشتش رو یک باره تا ته حلق تهیونگ برد که باعث شد صدایی ناله و عق مانندی از دهان تهیونگ خارج بشه و چشم هاش از توی کاسه بچرخه ...
-باید بدونی من هیچوقت کار هاتو بدون پاسخ رها نمیکنم بیب...
عضوش رو کمی عقب کشید و اون یکی دستش رو روی کمر پسر کوچک‌تر گذاشت و فشار نسبتاً ارومی به پهلوش وارد کرد و همزمان از روی لباس و زیر باکسر تلمبه ای به بین پای تهیونگ زد که باعث شد پسر کوچکتر اینبار بلند از سری های قبل ناله بکنه و به کمرش قوس بده ...
-اما قرار نیست اینطور رهات کنم برعکس...
انگشت هاش رو از بین لب های تهیونگ خارج کرد و با دست دیگش تا جایی که نیاز داشت یک باره باکسر و شلوار تهیونگ رو پایین کشید و انگشت های خیس و لزجش که بر اثر بزاق دهان خود پسر به اون حال افتاده بود رو بین لپ های باسنش کشید و دور سوراخ نبض دار پسر دورانی با انگشت های خیسش اون رو مالید...
چشم های تهیونگ توی کاسه چرخید و لرز ریزی توی بدنش حس کرد و با صدای گرفته و دو رگه ای به سختی لب زد
-میخوای با من چیکار کنی فر..عاح... فرمانده؟
هنوز جمله ی پسر کوچکتر کامل از بین لب هاش خارج نشده بود که جونگ کوک دو انگشت خیسش رو یک باره کامل وارد سوراخ پسر کرد و ناله ی بلند پسر از بین لب هاش خارج شد و به کمرش بیشتر قوس داد و دست هاش رو روی دیوار مشت کرد ...
جونگ کوک به آرومی انگشت هاش رو درون سوراخ پسر حرکت داد و سعی کرد با تمام آرامشی که از خودش سراغ داره اینکار رو انجام بده تا به اون تن رنگ پریده و بلورین آسیبی نزنه ... همین الانش هم گردن خوش فرم اون پسر تا حدودی بر اثر مارک های مرد قرمز شده بود و جونگ کوک حتی نمیدونست چرا نمیخواد به اون پسر سرکش و تخس سخت بگیره.
نبض سوراخ پسر رو روی بند های انگشتش حس میکرد و ناله های آروم اون پسر که گاهی از بین لب هاش فرار میکرد باعث میشد بیشتر از هر وقتی مرد هارد بشه ...
همونطور که انگشت هاش رو درون پسر حرکت میداد و با آرامش این کار رو تکرار میکرد تا سوراخ پسر به انگشت ها و بزرگی جونگ کوک عادت بکنه تا کمتر آسیب ببینه و درد بکشه، با دست دیگه اش باکسر و شلوار خودش رو تا حدی که نیاز داشت پایین کشید و به عضو کاملا آماده و هارد شده ی خودش خیره شد ... نگاهش بین سوراخ صورتی و کمر سفید پسر که بخاطر پنجه های قوی جونگ کوک ، که پوستش رو بین اون ها گرفته بود و قرمز به نظر میرسید و عضو هارد شده ی خودش در حال چرخش بود ... اون مرد همین الانش هم کمی پریکام ترشح کرده بود و بیشتر از هر وقتی نیاز داشت تا خودش رو وارد اون پسر بکنه و با تمام قدرت درونش بکوبه.
-اومم.. عاح..
جونگ کوک نگاهش رو به سمت نیم رخ پسر کوچکتر سوق داد و به چشم های بسته ی اون که گاهی از باز میشدند و بعد دوباره روی هم فشرده میشدند خیره شد و با صدایی که بیشتر از هر وقتی دورگه بود به  پسر رو مخاطب قرار داد
-قراره طوری درونت بکوبم که راه رفتن رو فراموش کنی کیم و تمام کامم کمر بی رنگ و سوراخ لعنتیت رو پر کنه...بهتر پسر خوبی باشی تا بهت سخت نگذره چون ذاتاً قول نمیدم کارت به بخیه نکشه!
اون مرد اونقدر بی رحم بود که اون تهدید رو به واقعیت تبدیل کنه اما...
اما خودش هم میدونست برای اون پسر لجباز قرار نیست اون حجم از بی رحم بودنش رو نشون بده و ذاتاً حتی نمیخواست به این فکر بکنه که جلوی خودش رو میگرفت و کنترل میکرد تا اون رو اماده بکنه که به سوراخ صورتی پسر زیاد سخت نگیره و آسیب نزنه .
چند دقیقه دیگه انگشت هاش رو درون پسر حرکت داد و وقتی از آماده بودن پسر مطمئن شد انگشت های خیسش رو به آرومی از اون سوراخ رنگی بیرون کشید و با همون دستش عضوش رو لمس کرد... پریکام ترشح شده از عضو خودش باعث خیس شدن دست و پخش شدن اون خیسی روی دیکش شد و چند بار خودش رو پمپ کرد تا مطمئن بشه همه جای عضوش کاملاً خیس شده و آماده‌ است تا وارد پسر کوچک‌تر بشه...
تهیونگ با چشم های خمار از نیم رخش خیره بود به حرکات مرد بزرگتر...
-چی باعث شد فکر کنی ..آه.. اونقدر سکسی و کاملی تا باعث بشی از لذت حتی راه رفتن رو هم فراموش کنم جئون...؟
جونگ کوک نیش خندی زد و با حرفی که پسر بی پروا ی رو به روش زد یک باره نیمی از عضو کینگ سایزش رو وارد اون سوراخ تنگ و صورتی کرد و همین کافی بود تا جمله ی تهیونگ قطع بشه و از درد فریادی بزنه و به دست های جونگ کوک که روی دو طرف کمرش قرار داشتند و کمرش رو ثابت نگه میداشتند چنگ بزنه...
جونگ کوک همونطور که به آرومی عضوش رو درون پسر کوچک‌تر حرکت داد ، گردنش رو خیس مک زد و با صدایی که رگه های خشنش بین لحن سکسیش گم شده بود به آرومی لب زد
-میتونم اونقدری برات بی‌رحم باشم تا از شدت درد و پارگی نتونی راه بری بیب... پس منو تحریک نکن تا نشونت بدم چقدر میتونم در برابرت خشن و بدون رحم باشم !
تهیونگ بلند بلند نفس میکشید و ناله های آروم و پر از دردش سکوت بینشون رو از بین میبرد و ذاتاً حتی توان جواب دادن به اون مرد رو هم نداشت ... جونگ کوک متوجه ی درد بیش از حد پسر شد و با کنی فاصله گرفتن از بدن پسر همونطور که به آرومی درون پسر حرکت میکرد بزاق دهانش رو روی عضوش تف کرد ...
با حرکاتش آروم آروم به بین پای تهیونگ میکوبید و هر لحظه حرکاتش رو عمیق تر میکرد و به کمرش سرعت میبخشید تا جایی که عضوش با پروستات پسر کوچک‌تر برخورد کرد و ناله های پر نیاز تهیونگ به گوشش میرسید...
-همون.. عاح همونجا
جونگ کوک عمیق و تند تند همون جایی که پسر کوچک‌تر گفته بود میکوبید و با دست آزادش شروع کرد به پمپ کردن عضو خیس از پریکام تهیونگ ...
صدای برخورد تخم هاش با بین پای تهیونگ و ناله های عمیق تهیونگ و نفس زدن ها و ناله های ریز خودش سکوت اون انبار خالی از وسیله رو از بین میبرد ...
-عاح.. ارهه.. ادامه بده ...اومم
جونگ کوک بدون مکث فقط درون پسر میکوبید و حالا حس میکرد هر دوی اون ها به، به کام رسیدن نزدیک هستن و همین باعث میشد هر لحظه عمیق تر درون تن ظریف و خواستنی اون پسر بکوبه ...
با حس پیچیده شدن زیر دلش و خیس شدن انگشت هاش از کام پسر کوچک تر و صدای ناله ی پر نیاز تهیونگ، یک باره زیر دلش پیچید و با آخرین ضربه ی عمیقی که به بدن پسر کوبید با کام رسید ....
اه عمیقی از لب هاش خارج شد و همونطور که ضربات کمرش رو آروم کرد تا به آرومی از بین سوراخ قرمز شده ی پسر کوچک‌تر بیرون بیاد، بدن سِر شده ی اون رو محکم با دست هاش نگه داشت و کامل از بین پاهاش خارج شد ...
هنوز لرزش ریزی رو توی بدن تهیونگ حس میکرد... خیره شد به سوراخ ملتهب و سرخ شده ی پسر که به آرومی باز و بسته میشد و کامی که حاصل ارضا شدن خودش بود از درون سوراخ پسر خارج میشد ...
با نفس های عمیقی که میکشید سعی کرد نفسش رو تنظیم کنه و باکسرش رو همراه شلوارش بالا کشید ... هنوز هم عضوش نیمه هارد بود و اون هیچ وقت به یاد نداشت با یک راند راضی شده باشه اما حالا حس میکرد به اندازه ی کافی با کینگ سایز بودنش برای اون پسر تلافی کرده ...
حتی خودش هم دلیل کاراش رو متوجه نمیشد ... اون در عین بی‌رحم بودن برای پسر، مواظب بود تا آسیب نبینه و هیچ وقت به یاد نمی آورد به این لطافت برای کسی کارش رو تلافی کرده باشه! تا به یاد داشت با ریختن خون یا شکنجه یا کشتن عزیزترین آدم زندگی کسی ، کارش رو تلافی میکرد براش اما حالا ...
ترجیح میداد حتی فکر هم نکنه و از افکارش فرار کنه و ذاتاً حتی به خودش اجازه نمیداد که به این موضوع فکر کنه که تا چه حد لذت برده از اون سکس یهویی و سر پایی.
به یاد نمی آورد اخرین بار کی چنین لذتی رو به تن خودش هدیه داده باشه فقط میتونست اعتراف کنه که حتی سکس هاش با بیوتیفول ترین پسر ها که توی لوکیشن هایی مورد علاقش با پوزیشن هایی که خودش میپسنید هم چنین حسی رو بهش داده باشند.
همونطور که کمر پسر رو نگه داشته بود لباسش رو بالا کشید و ترجیح داد به چیزی فکر نکنه تا کنترلش رو از دست نده و نخواد برای اولین بار توی زندگیش سوراخ کسی رو از کام خودش تمیز کنه ...
این یه تلافی فاکی بود ؟...
پسر به آرومی توی بغل جونگ‌کوک چرخید و همین کافی بود تا جونگ کوک نگاهش از بالا به چشم های سرخ و خمار پسر کوچکتر گره بخوره ... لب های متورم اون باعث میشد جونگ کوک حس کنه هنوز نیاز داره درونش بکوبه و اینبار تمام مدت به جای گردن لب های سرخ و توت‌فرنگی طعم اون رو مک بزنه ...
گردن پسر پر از جای مارک بود و موهای نیمه بلندش بهم ریخته بود و باعث میشد بیشتر از هر وقت سکسی و زیبا به نظر برسه .
جونگ کوک اخم هاش رو درون هم کشید و آب دهانش رو قورت داد ...
نیاز داشت پسر رو تهدید کنه و بگه که بهتره ازش فاصله بگیره چون بار بعد قطعاً طوری درون پسر میکوبه که هیچ دکتری نتونه سوراخ پسر رو پانسمان کنه و بخیه بزنه اما... اما حس میکرد دیدن اون چشم ها و لب ها زمانی که اونطور بهش خیره شده اند روح از تنش جدا میکنه و باعث میشه تا حد زیادی سافت بشه براش اما... این چیز ها فقط توی رویا برای جونگ‌ کوک اتفاق می افتاد !
یک باره پلک عصبی زد و بدون حرف از پسر فاصله گرفت و فقط با سرعت از انباری خارج شد...
تهیونگ متوجه شده بود که مرد قرار بود با صداش اون رو مخاطب قرار بده اما وقتی که در با شدت باز شد و مرد با قدم های محکم و سریع از اتاقک انباری و بعد هم پله ها بالا رفت و از دیدش محو شد ، متعجب به رد چند دقیقه پیشش که حالا فقط تاریکی بود خیره شد...
زبون روی لب های متورمش کشید که باعث شد کمی بسوزه... نمیتونست انکار کنه که لذت نبرده و اون پسر خوب اون رو نبوسیده یا به اوج نرسونده اما برای کوتاه نیومدن و لجبازی هم که بود با صدای آرومی اون رو مخاطب قرار داد
-توعه لعنت شده خون آشامی چیزی هستی؟ اه محض رضای مسیح همه ی بدنم درد میکنه ...
با خودش فکر میکرد که چی میشد اگر فرمانده ی عوضیش اون رو اینجا تنها نمیزاشت تا این همه راه رو همراه با پله های زیاد مجبور نباشه طی کنه چون محض رضای خدا هم که شده اونقدری کینگ سایز بود جونگ کوک که تمام کمر و زیر دل تهیونگ از درد بپیچه .
زیر لب زمزمه کرد "فاک" و ارعوم آروم شروع کرد به راه رفتن و خارج شدن از اون اتاق و رفتن به سمت اتاق خودش...
باکسرش خیس بود و داغی کام مرد بزرگ تر رو بین پاهاش حس میکرد و نیاز به حموم داشت...
به هر سختی بود به اتاقش رفت و همونطور که به فضای گرگ و میش بیرون از پنجره های سرسری حمومش خیره بود، درون وان آب داغی که درست کرده بود نشست و به لبه ی وان تکیه داد ...
.
.
.
.
.
ریشه‌ه‍ای وجودِ نیلان حالتون چطوره؟
امیدوارم زندگی به کام باشه براتون .
مواظبت از روح پاک جوونه های قلبتون پین خواسته های منه!
شنونده ی نظراتتون هستم ریشه های من!🌱

𝐂𝐑𝐔𝐄𝐋Where stories live. Discover now