𝐏𝐚𝐫𝐭-𝟏𝟒

65 9 20
                                    

نیم ساعت تمام با تمام افراد تیمش به صورت مخفیانه ای از ویلا خارج شده بودند و با استفاده از ون مورد نظر به مقصد بندر حرکت کردند.

تقریباً شکی در این موضوع که افراد واسیلی زیر نظرشون دارند وجود نداشت.

فقط یک هفته زمان برده بود تا این همه به خانواده ی اصلی قاچاق مواد مخدر و فروش اعضای بدن و قاچاق اسلحه روسیه دسترسی پیدا کنند اینکه بیشتر از هر زمان مو به موی کار هاشون زیر نظر باشه دور از ذهن نبود.

قسمتی از ویلا طوری طراحی شده بود که حتی بادیگارد های استخدام شده که همون افراد سازمان و پلیس های با سابقه بودند هم ازش بیخبر بودند برای امنیت بیشتر و از زیر زمین نسبتا طولانی ای که توی یکی از اتاق ها قرار داشت ، به خونه ی دیگه ای که فاصله ی تقریبا زیادی با ویلایی که درونش اقامت داشتند، داشت و احتمال آشکار شدن و لو رفتنشون چیزی کمتر از 5٪ بود.

جونگ کوک پوزخندی به افکارش زد...

انگار تمام زندگی اون مرد و افرادش فقط ریسک بود و نه چیزی کمتر...

پیش بینیِ چند دقیقه ی بعد کاملاً غیر ممکن شده بود چون صرفاً زندگی اون ها تبدیل به یک گیم شده بود... انگار در حال حل کردن چندین معما بودند در حالی که دست هاشون بسته است و با تفنگ به عنوان هدف نشونه گیری شده اند.

کمی قبل تمام پسرها ماسک مورد نظر رو روی صورت هاشون کشیده بودند و اسلحه های مورد نیازشون رو آماده کرده بودند تا مدت زیادی معطل نشن در بندر...

با یاد آوری اینکه تهیونگ زودتر خودش رو به بندر رسونده بود و تمام کار های مربوط یه آماده سازی قایق مورد نظر انجام داده بود نفس عمیقی کشید.

بلاخره بعد از یک هفته قرار بود اون پسر رو ببینه و همین کمی هیجان زده اش میکرد.

تمام مکالمه ی اون دو نفر صرفاً بحث و جدال بود اما باز هم جونگ کوک براش کمی هیجان داشت! حالا بیشتر از هر چیزی احساس میکرد تهیونگ مثل بذری درون افکار و وجودش ریشه کرده...

حالا کمتر به این موضوع فکر میکرد که تهیونگ باید بهش جواب پس بده راجب ملاقات و نزدیکی بیش از حدش به اِوان که کاملاً آشکار بود...

فحشی به افکار بهم ریخته اش داد ... چی باعث شده بود پیش خودش فکر کنه تهیونگ باید جواب پس بده بهش رو هم، خودش نمیدونست ...

بی قرار بود و کم کم داشت قبول میکرد بخاطر دلتنگی بهونه گیر شده چیزی که هیچ وقت حتی از ذهنش گذر نمیکرد، شبیهش بشه.

نفس های عمیقی میکشید ... بیشتر از هر وقتی نیازمند رول های سیگارش بود اما مکان مناسبی نبود .

نگاهشو بین افرادش به چرخش در آورد...

کانگ مشغول بررسی چیزی درون لپ تاپ بود که جونگ کوک کمی قبلتر دستورش رو صادر کرده بود و ادوارد اسلحه هارو چک میکرد و داشا رانندگی میکرد.

𝐂𝐑𝐔𝐄𝐋Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt