𝐏𝐚𝐫𝐭-𝟐

152 16 9
                                    

با خونسردی به طرف اتاق سرهنگش قدم بر میداشت و گاهی از رول توی دستش کام میگرفت .

سیگار جزوی از اون بود! براش عادت نبود اون فرمانده رسماً از دود سیگارش تنفس میکرد .

اما همیشه رول هایی که خودش میپیچید و به اندازه ی قابل توجهی سنگین و برای هر کسی به غیر از خودش هر پُک‌ش خفه کننده بود رو ترجیح میداد .

شاید اگر تنها میشد و میتونست به خونش سر بزنه چند رول میپیچید و آروم میشد .

پشت در اتاق که رسید صاف ایستاد.. چند ثانیه پیش به اجبار رولش رو پرت کرد توی سطل تا ظاهرش برای اولین بار خیلی بی ادبانه نباشه .

به نظر میرسید تا حد قابل توجهی سرهنگ یونگی برای نامجون هیونگش مهمه و از دوست های قدیمی اونه .

در زد و بدون اینکه منتظر جوابی بمونه در اتاق هیونگش رو باز کرد.

ثانیه ای بعد وارد اتاق شد و بدون مکث درو پشت سرش بست و صاف ایستاد... عادت نداشت به احترامی نظامی و حتی الان هم با وجود اینکه بغییر از هیونگش سرهنگِ دیگه ای توی اون اتاق بود و شاید ازین برخورد برداشت بدی میکرد ، اما اهمیت نداد .

تا همین الانشم بخاطر ‌پرت کردن رولش احترامشو به اون مرد گذاشته .

اون هیچ وقت کاری رو انجام نمیداد که نمیخواست و از نظرش اون احترام زیادی مسخره بود و نامجون هیونگش اخلاقش رو به خوبی میدونست پس هیچ وقت ازش نمیخواست اون احترام رو .

همه ی نگاه ها به سمت جونگ کوک چرخید و از همون لحظه ای که وارد شد مکالمه ی بین اون ها قطع شد و ساکت به جونگ کوک خیره بودند. جونگ کوک خونسرد نگاهش رو چرخوند و اول مرد سیو خورده ای ساله ای رو دید که رو به روی هیونگش نشسته بود و به نظر میرسید سرهنگ یونگی باشه و بعد پسری که حدوداً بیستو شیش هفت ساله بود و میتونست متوجه بشه زیاد ازش کوچیک تر نیست و طبق گفته های هیونگش اون فرمانده کیم، فرمانده ی سرهنگ مین یونگی بود که قرار بود بخاطر مأموریت مشترکشون با هم همکاری کنند .

با خونسردی اروم به سمت صندلی مقابل اون پسر و سرهنگش رفت و کنار هیونگش ایستاد و با هر دوی اون ها دست داد و کاملاً متوجه شد اون پسر با تأخیر و اکرا بلند شد و دست داد!

سر جاهاشون نشستند و بعد از معرفی کلی که هیونگش کرد و از قبل هم خودش میدونست نگاهش رو روی پسر رو به روش متمرکز کرد که با خونسردی مقابلی چشم های تیره و شیشه ای مانندش رو روی خودش دید .

جونگ کوک میتونست قسم بخوره اولین بار توی تمام زندگیش آدمی رو ملاقات کرده که به پرو ترین و سرد ترین حالت ممکن بهش خیره شده! حس میکرد انعکاس نگاه خودش رو توی آینه میبینه اما ...

درسته! باید اون پسر روبه روش زیادی حرفه ای باشه تا شایسته ی همکاری با جونگ کوک رو داشته باشه .

𝐂𝐑𝐔𝐄𝐋Où les histoires vivent. Découvrez maintenant