✨️ووت و کامنت فراموش نشه✨️
❤️❤️🦋❤️❤️🦋❤️❤️
×خب ... بکهیونی این پسرمه ، سهون ! و اینم دوست پسرش لوهان ...
در لحظه سهون اه خسته ای کشید و با چنگ انداختن به مچ دست لوهان بی توجه به اون گوی های مزخرف ، اون رو از جا کند و ایستاد و باعث در هم رفتن چهره لوهان و صد البته فحش زیر لبی تقدیمش شد
+بابا فکر نمیکنم الان زمان مناسبی برای آشنایی باشه ، منو لوهان خسته ایم ، پس ... شب بخیر
با به همین کوبیده شدن در اتاق ، بکهیون خیره به همون دری که تازه بهم چفت شده بود به حرف اومد
=واو ... فکر نکنم پسرت از من خوشش بیاد !
چانیول شرمنده به نیم رخ بی نقص بکهیون خیره شد . اصلا نمیدونست امشب سهون دقیقا چه مرگش شده . شاید این حقیقت بود که میگفتن بچه ها جایی که نباید بالاخره از خجالتت درمیان .
×اولین باره راجع بهت این طور واکنشی نشون میده ، شاید واقعا خسته ست !
بکهیون لبخند خسته ای زد تقریبا نزدیک های صبح بود و اون توی همچین شبی که احتمالا قرار بود تا صبح به فاک بره ، نشسته بود و راجع به رفتار های عجیب یا شاید طبیعیه مردی صحبت میکرد که چند ساعت قبل قرارداد هرزگیش رو خریده بود و باطل کرده بود . مردی که برخلاف بقیه احمق ها متوجه شده بود برگه ای که بهش دادن اصل نیست و تا اصل رو ازشون نگرفت راحتشون نذاشت . زندگی شاید دوباره صفحه جدیدی براش باز کرده بود . یعنی باید سعی میکرد رابطش رو با اون بچه که شدیدا به پدرش شباهت داشت ، بهتر کنه؟!
=شایدم مزاحم دو نفره هاشون شدیم ... چند سالشه ؟! چرا براش خونه نمیگیری !؟
تمام ذهن بکهیون در اون لحظه بی دقدقه هول محور سهون میگشت . عجیب بود که دوست داشت بهش نزدیک بشه و شاید هم سر به سرش بذاره .
از طرفی چانیول به دقت و موشکافانه داشت جمله بکهیون رو رمزنگاری میکرد
دست خودش نبود اون اوایل هروقت سعی کرده بود به جمع دو نفرشون یکی رو اضافه کنه ، اونا سعی به حذف کردن دردونه اش از زندگیش میگرفتن و بعد از یه مدت چانیول تصمیم گرفته بود دیگه به ازدواج فکر نکنه .×اون فقط 17 سالشه و هنوز بچست !
لحنش پر از اخطار بود و میخواست ثابت کنه روی سهون نباید باهاش قمار کنن اما بکهیونی که هنوز خیره به در بسته اتاق سهون بود ، اونقدر انرژی برای تحلیل رفتار چانیول نداشت. فقط میخواست بیشتر راجع به سهون اطلاعات بگیره !
=اما دوست پسر داره
بکهیون بالاخره نگاهش رو از در گرفت و به چانیول داد اما به جای دیدن اون مرد ساده و الکی خوش ، با چهره سرد و جدیش مواجه شد . و این یه جورایی قلب پسر جوون تر رو لرزوند .
YOU ARE READING
Come For Me🤍
FanfictionName : Come For Me " برای من بیا " Gener : Romance.Fluf.Comedy.Smut🔞 . FamilyProblems.Drama . Couples : ChanBaek , HunHan خلاصه : چانیول مرد ۳۸ ساله ای که استاد دانشگاه هانگوک بود به همراه پسر ۱۷ سالش ، میشد گفت تنهایی زندگی میکردن .چا...