🌱ووت و کامنت فراموش نشه لطفا 🌱
✨️✨️🦋✨️✨️🦋✨️✨️
چانیول بعد از به صدا در آوردن زنگ خونه سمت ماشینش رفت تا بکهیونی که عجیب اصرار به خواب بودن داشت رو به آغوش بگیره و بالاخره به خونشون ببره !
بکهیون به شدت به خودش حق میداد . بعد از اون شکست مفتضحانه و البته بی جونی مطلق بدنش برای مدت کوتاهی واقعا از حال رفته بود ولی بعد از مدتی به هوش اومده بود و این بار از شدت شرمندگی خودش رو به بی هوشی زده بود . حتما اون احمق هم فکر میکرد زود انزالی یا چیزی شبیه به این داره :/
به هر حال این طوری شد که حالا روی دستاش بلندش کرده بود و بکهیون داشت به این فکر میکرد که یا خودش خیلی سبکه یا این مرد قدرت بدنی بالایی داره و در کنارش سعی داشت فریاد های ذهن منحرفش در حال تصورات فوق شهوت آلودش رو نادیده بگیره و فقط از اون حمالی به ظاهر عاشقانه نهایت لذت رو ببره ...
البته این لذت اونقدرا هم طولانی نشد چون بلافاصله صدای فرد سوم و چهارمی توی گوشش پیچید و نا خواسته لرزی به بدنش انداخت ...!
سهون بی توجه به صحنه رمانتیک رو به روش با نهایت بی شرمی پدرش رو برای دیر برگشتن به خونه مواخذه کرد
-سلام ... واو پارک چانیول شی ! چقدر زود برگشتی خونه ...
هر چند پدرش تقریبا اون رو به کتف چپش هم نگرفت و تمام حواسش رفت پیش دانشجوی مورد علاقش که حالا عضو جدیدی از خانواده شون شده بود
× به تو چه بچه پررو ...
البته که ادامه حرف سهون با ارنجی که به شکمش خورد نصفه نیمه موند چشم غره عجیب غریبی به کیتنش که حالا تبدیل به یه ببر شده بود رفت ...
+سلام استاد :)
بافاصله بعد از مهار کردن پسر سرتق استادش با نهایت مظلومیتی که از خودش میشناخت سلام مهربونی کرد و لبخند شیرینی چاشنی لحنش شد
×سلام لوهانی ... پسرم که اذیتت نمیکنه ؟!
لوهان اگه خیلی بی ابرو بود میتونست همین لحظه برگرده و کونش رو نشون استاد جذابش بده و شاهکار پسرش رو تو چشمش کنه اما فقط سری به معنای منفی تکون داد و به سهون که ریز ریز برای خودش میخندید و از بازی کثیفش لذت میبرد چشم غره رفت .
همشون جوری مشغول صحبت بودن که انگار آغوش پر چانیول براشون یه چیز فوق العاده عادی بود . درواقع هیچکس جرات نداشت اشاره ای به موضوع بکنه اونم در حالی که چانیول اون پسر رو مثل یه شی گرانبها محکم به خودش چسبونده بود و جداش نمیکرد . این وسط بکهیون هم محکوم به شنیدن مکالمه احمقانه پدر و پسر و احتمالا دانشجوش ؟! (که نمیدونست این وقت شب این جا چه غلطی میکنه ) بود !
YOU ARE READING
Come For Me🤍
FanfictionName : Come For Me " برای من بیا " Gener : Romance.Fluf.Comedy.Smut🔞 . FamilyProblems.Drama . Couples : ChanBaek , HunHan خلاصه : چانیول مرد ۳۸ ساله ای که استاد دانشگاه هانگوک بود به همراه پسر ۱۷ سالش ، میشد گفت تنهایی زندگی میکردن .چا...