Part 7

324 63 55
                                    

✨️ووت و کامنت فراموش نشه خوشگلا✨️

✨️🦋✨️🦋✨️🦋✨️

-بیا به ادامه کارمون برسیم هوم ؟!

لباس هاش رو دونه دونه از تنش بیرون کشید وقتی خواست شورتش رو بیرون بیاره به بات پلاگ گیر کرد و غیر منتظره ناله پر دردش رو بیرون کشید که بلافاصله زیر دستای قدرتمند سهون خفه شد .

این رفتار رو میشناخت ؛ شگرد لوهان برای وقتی که دیگه فکری برای یهتر کردن شرایط به ذهنش نمی رسید !

توجه سهون سمت لوهان کشیده شد . مگه میشد وقتی همچین الهه ای رو به روش هست به چیز دیگه ای هم فکر کنه ؟!

سهون با تعجب بهش خیره شده بود و این نگاه ترسیده و شوکه ، شیطنت لوهان رو بیشتر قلقلک میداد.

+اونطوری نگام نکن ! نه ... الان وقتش نیست کیتن کوچولو !

این که با وجود بزرگ تر بودنش سهون بخاطر قد و جثه ای که داشت همیشه باهاش مثل یه چینی شکستنی رفتار میکرد نا خودآگاد قلبش رو میلرزوند . این که بتونی جایی برای بچگی کردن پیدا کنی و کسی وجود داشته باشه که عاشقانه بهت توجه کنه کار ساده ای نبود . و سهون این اجازه رو بهش میداد .

چشم های هلالیش خبر از این میداد که هشدار سهون رو جدی نگرفته . زبونش رو از بین لب های نیمه باز گرفتار شدش ، بیرون برد و روی دست سهون کشید . برعکس چشم های خمار خودش ، سهون کاملا متعجب به نظر می رسید .

+فکر کنم یکی این جا دلش تنبیه کشیده !

دستاش رو با آرامش دلهره آوری از روی لب های لوهان برداشت . لوهان منتظر بهش خیره شده بود . دوست داشت بدونه پشت این آرامش و سکوت چه افکاری قایم شده .

سهون دستش رو بالا اورد و نوازش سر انگشت هاش رو به پوست برهنه و بلورین لوهان نشوند . لوهان نفسش رو حبس کرده بود و طبق یک قاعده نا نوشته فقط روی گرمای دست سهون که روی تنش کشیده میشد فکر میکرد . میتونست با تمرکزش لذت ببره البته تا قبل از این که دست دیگه سهون روی صورتش کشیده بشه و روی گردنش متوقف . انگار که توجه اون رو میخواست . انگشت شستش رو روی لب لوهان کشید

+امشب باید حواسمون باشه ... بابا یه پاپی اورده خونه !

لوهان سری به معنای تایید تکون داد و شیفته بر پسری نگاه میکرد که علارغم سنش به راحتی بر همه چیز مسلط میشه و میتونه کنترلش کنه . سهون در چند سانتی متری لب هاش طوری حرم نفسش لب های معشوقش رو لمس بکنه زمزمه کرد .

+آفرین good boy.

با انگشت شست و اشاره اش ، چونه لوهان رو گیر انداخت . لیسی به لب هاش زد و بوسه خیسش رو شروع کرد . لب هاش رو میبلعید طوری که تشنه به آب رسیده باشه انگار میخواست تمام وجودش رو از لب هاش بنوشه .

Come For Me🤍Where stories live. Discover now