💓 ووت و کامنت فراموش نشه 💓
🩵💙🩵💙🩵💙🩵
دستاش رو دور پسر گره زد و بلندش کرد و به سمت تخت برد . لوهان سبک بود . وقتی با هم آشنا شدن لوهان بخاطر استرس و اضطراب و شاید بخاطر شروع افسردگیش ، دچار سوتغذیه شده بود با وجودی که الان خیلی نسبت به قبل وزن اضاف کرده بود ولی سهون هنوز هم مخالف این بود که از زیر نظر پزشک بیرون بیاد . با این حال لوهان جور دیگه ای فکر میکرد. حساسیت سهون از ترسش برای سلامتیش نشات میگرفت درحالیکه لوهان به وزن ایده آلش رسیده بود و دلش نمیخواست سایز اضاف کنه !
-میدونی خوبی خونه چیه ؟ میتونی راحت صدات رو برام آزاد کنی
لوهان رو به ارومی وسط تخت میذاره قرار بود رابطشون اینبار طولانی باشه اما نمیخواست پسر رو بترسونه . نوازش بدنش رو از سرشونه های پوشیدش شروع کرد و به رون های برهنه اش رسید . نگاه منتظر لوهان به چشم هاش خیره بود . بوسه ای به رون تو پرش زد و پاهای پسر رو بالا برد و به دست لوهان داد . به محض انجام دستورش ، دستبند نرمی رو به مچ های دستش بست اینطوری حتی اگه لوهان از گرفتن پاش خسته میشد به واسطه دستبند پاهاش پایین نمی اومد . با این کار ویو خیلی خوبی از ورودی خیسش در اختیار داشت
باسن تو پر و خوش رنگ لوهان ، سهون رو وسوسه میکرد تا نقش سرخی روش به وجود بیاره در اخر تسلیم شد و سیلی نسبتا محکمی با هر دو دستش به باسن لوهان زد . عقب رفت و با پیدا کردن کشو تخت اون رو بیرون کشید و جعبه بازی رو بیرون آرود .
لوهان آب دهنش رو به طور فاحش قورت داد . نمیتونست خودش رو کنترل کنه ، سهون رو با تمام وجودش میخواست . احساس هیجان تو وجودش موج میزد چون نگاه سهون روی بدنش تکون میخورد . با اینکه میدونست سهون گاهی چقدر سلطه گر و خشن میشه اما نمیتونست به این فکر کنه که سهون چه چیزی براش آماده کرده . پاهاش جلو دیدش رو گرفته بود و سهون بدجنس تر از همیشه افکارش رو ازش پنهون میکرد .
سهون احتمالا ذهنش رو خونده بود چون با چشم های تیره از شوقی که منبعش لوهان بود بهش نزدیک شد .کنار گوشش خم شد ، در حالیکه نفس داغش به گوش لوهان میخورد ، توی گوشش زمزمه کرد
-میخوام جیغ بزنی لوهان ! میخوام کاری کنم برای بیشتر و بیشتر داشتن بهم التماس کنی!
با این فکر زانو های لوهان سست شد . اما نمیتونست هیجان که توی وجودش جاری بود رو انکار کنه . اون همیشه مطیع بود و حالا داشتن کسی مثل سهون جذاب و با اعتماد به نفس تقریبا از حد تحملش خارج بود .
کوچک ترین سایز بات پلاگی که داشت رو برداشت و به روغن سکس آغشته کرد و به آرومی به ورودی لوهان فشرد و واردش کرد . ناله آروم لوهان نشون میداد این براش کافی نیست . نیشخندی به لب های سهون اومد اما قرار نبود این تنبیه رو با ارضا کردنش به همین سادگی تبدیل به پاداش کنه . بات پلاگ رو به ارومی توی ورودیش تکون میداد
YOU ARE READING
Come For Me🤍
FanfictionName : Come For Me " برای من بیا " Gener : Romance.Fluf.Comedy.Smut🔞 . FamilyProblems.Drama . Couples : ChanBaek , HunHan خلاصه : چانیول مرد ۳۸ ساله ای که استاد دانشگاه هانگوک بود به همراه پسر ۱۷ سالش ، میشد گفت تنهایی زندگی میکردن .چا...