Part 3

502 82 52
                                    

لطفا دوستش داشته باشید
*ووت و کامنت فراموش نشه*

✨️🦋✨️🦋✨️🦋✨️

"اون احمق حتما باید دیوونه شده باشه "

این چیزی بود که از ذهن بکهیون گذشت ... باورش نمیشد که مرد رو به روش همین حالا با اعتماد به نفس و غرور کاذب ازش خواسته بود زمانش رو بیشتر کنه !

اما صبر کن ...!
مگه بکهیون هم همین رو نمیخواست ؟!
که مرد رو به روش سرویسش رو بگیره و بعد دمش رو بذاره رو کولش و بره و دیگه پیداش نشه ؟!
پس چرا حالا انقدر کلافه بود ؟!

نفسش رو لرزون بیرون داد
مرد رو به روش نگاه موشکافانه ای بهش داشت
دقیقا از همون لحظه که  گوشی کوفتیش رو قفل کرد و کنار گذاشت با دو تا تیله مشکی براق چشماش به عمق وجودش زل زده بود و هر حرکت کوچیکش رو از نظر میگذروند .

خب حالا باید چیکار میکرد ؟!
لعنت به اون چشم ها ...
نمیدونست چه خبره ، اون واقعا تو کارش حرفه ای بود پس چرا ... چرا الان نمیدونست باید چه غلطی بکنه؟!

مرد انگار که کلافه شده بود و کمی هم عجله داشت نگاه دوباره ای به ساعتش انداخت

-خب؟! نمیخوای شروع کنی ؟!

و بعد دستش رو برد سمت گوشیش و چیزی رو توش وارد کرد که بکهیون بعد از فهمیدنش چشماش از اینی که بود هم درشت تر شد

-20 دقیقه ات از همین الان شروع میشه !

و نگاه یخیش رو بهش انداخت و دست هاش رو تو سینه اش قفل کرد
بکهیون دلش میخواست کل دکور صورت جذابش رو پایین ؟!
صبر کن ببینم الان به اون دراز یودا شکل گفته بود جذاب ؟! ریلی ؟!

+هی قبول نیست ! تو نباید...

تا اومد اعتراض کنه مرد صداش رو قطع کرد ، جدا که بی اندازه رو مخ بود !

-همین حالا تو دو دقیقه رو از دست دادی !

لب های باریکش رو بهم فشرد . اون مرد عوضی تر از چیزی بود که فکرش رو میکرد !

-درسته که همینطوری هم جذابی ولی واقعا میخوای تا آخرش واستی این طور خشمگین با چشم های خوشگلت ، در سکوت سرم داد بکشی؟!

مرد از جاش بلند شد و سمتش اومد و دستش رو گرفت و روی تخت کشوندش
-میبینی اونقدر ها هم که اصرار داری ، این کاره نیستی ! خب به نظر میاد برای شروع کمک میخواستی ، درست نمیگم؟!

درست همونطور که فاصله بین چهره هاشون از چند میلی متر تجاوز نمیکرد ، حرفاش رو زد و بکهیون حس کرد واقعا مرد رو به روش داره مثل بی تجربه ها اون رو میبینه !

دروغ چرا کمی بهش برخورده بود برای همین سعی کرد به خودش بیاد و خودش رو به مرد رو به روش اثبات کنه . توی همون فاصله انگشت اشاره دست باریک کشیدش رو سمت لب هاش برد و وارد دهانش کرد . به طور واضحی نشون میداد که داره زبونش رو دور انگشت میپیچه و به درستی از خیس شدنش مطمئن میشه . بعد از چندین بار مکیدن انگشتش ، انگشت دیگه ای رو هم به دهانش فرو برد و همزمان با ساک زدن انگشتاش ، همچنان به چشم های مرد رو به روش خیره موند .

Come For Me🤍Donde viven las historias. Descúbrelo ahora