به تصویر خودش داخل اینه خیره شد
مگه از روی قیافه و هیکلش معلوم نبود ؟
پس چه نیازی بود پدرش یک مهمونی بزرگ ترتیب ببینه تا مثلا جنسیت ثانویه پسرش مشخص شه , در صورتی که میدونست چقدر از این جور مهمونیا که فقط افراد ثروتمند حضور دارن و با زیورالات و لباس های خودشون جلوی بقیه ثروتشون رو به رخ میکشن بدش میومد......
دوستاش و اکثر افرادی که دیده بودنش میگفتن که یک امگاست و مطمئنا پدرشم این موضوع رو متوجه شده بود ولی با این حال این جشن رو ترتیب داد و ازش میخواست بره و توی جمعشون حضور داشته باشه
نفس کلافه ای کشید و نگاهش رو از اینه گرفت
سمت تخت رفت و روی لبه اش نشست
دستاشو زیر چونه اش گذاشت , لب پایینشو جلو داد و به نقطه نا معلومی خیره شد....
توی افکار نا خوشایند خودش بود که در اتاقش ناگهان باز شد و اون نه خدمتکار میتونست باشه و نه پدر یا مادرش , که البته تا الان جونگ کوک ندیده بود مادرش وارد اتاقش بشه پس به طور حتم اون جیمین یا هوسوک بود چون فقط این دو تا بدون در زدن و اجازه وارد اتاقش میشدن
+کوک ,تو اینجا نشستی و من از صبحه بین اون پیر مردا منتظرت بودم
نگاهش رو به جیمین که از لحظه ورود غر میزد داد
-جیمی من میترسم
با لحن لوسی گفت که حداقل جیمین بیشتر غر نزنه
جیمین اومد کنارش نشست و دستشو دور شونش حلقه کرد
+ایرادی نداره این حالتی بود که منم برای اولین بار حس کردم اما بعدش خوب بود , حالا من میترسیدم چون بابام با امگا بودنم مشکل داشت تو دیگه چرا؟ بابای تو که خیلی دوستت داره و به نظر میاد که واسش هم فرقی نداشته باشه امگایی یا بتا , ولی حواست باشه هنوز یادم نرفته که منو پایین تنها گذاشتی
جونگ کوک حرف اخر جیمین رو نادیده گرفت و چشم غره ای بهش رفت
سوالی رو که میدونست قراره جیمین رو ناراحت کنه پرسید البته نه از روی چیز دیگه ای بلکه فقط به خاطر ترس خودش
-یعنی اگه همونطور که شما می گفتید امگا باشم بابام مثل اقای پارک باهام رفتار نمیکنه؟
جیمین لبخندی غمگینی زد و سرشو پایین انداخت ولی چند لحظه بعد دوباره لبخند شادی زد و به چشم های جونگ کوک خیره شد
+اول اینکه توی امگا بودنت جای هیچ شکی وجود نداره بعدشم معلومه که نه مگه نمیبینی بابات چقدر لوست میکنه و یقین دارم با این موهای تو میدونه امگایی
-شاید بتا بشم تو از کجا میدونی
+کوک تو داری با متخصص این زمینه حرف میزنی و اینکه من بهت اثبات کردم , بعدشم من یک امگام و اندامم اینه اما یک نگاه به خودت توی اینه انداختی اندامت از اندام های منم ظریف تره و فقط زمانی بتا از آب در میای که یک معجزه از طرف الهه ماه رخ بده که اونم بعیده چون من خیلی دعا کردم به درگاهش که بتا بشم ولی اون هرزه سر لج افتاده بود باهام و میبینی که امگا شدم
YOU ARE READING
¦ ME ESTRELLA ¦☆
Fanfiction√ کامل شده ¦ نام = ستاره من ¦☆ ¦ کاپل اصلی = ویکوک ¦☆ ¦ کاپل فرعی = یونمین , نامجین ¦☆ ¦ ژانر = اسمات , رمنس , فلاف , امگاورس , امپرگ , محارم و.... ¦☆ ¦ نوع = فیک ¦☆ ¦ نویسنده = فلوریم ¦☆ ☆☆☆ ¦ خلاصه ¦☆ ¦ تهیونگ دستاشو روی دستای کوک گذاشت و به ارومی...