¦ پارت 24 ¦☆

103 11 0
                                    

تهیونگ به خاطر جلسه نصفه نیمش نمیتونست زیاد خونه بمونه به همین خاطر به مادرش پیام داده بود و بعد از گفتن کل ماجرا بهش ازش خواسته بود بیاد پیش جونگ کوک تا اون تنها نباشه

و از شرکت باید می رفت مدرسه جونگ کوک و با رییس چاپلوسش صحبت می کرد تا اجازه بده جونگ کوک این چند ماه باقی مونده کلاس هاش رو به صورت مجازی بگذرونه هر چند یقین داشت با یک تماس و مقداری باج می تونست کارش رو راه بندازه ولی ترجیح می داد حضوری باهاش صحبت کنه و باز هم اون باج رو بده

کتش رو روی یک دستش به صورت مرتبی گذاشت و بعد همونطور که به سمت جونگ کوک وایستاده وسط اتاق می رفت ساعت دیگه ای که برداشته بود رو دور مچش بست

+من میرم شرکت چون از وسط جلسه بلند شدم اومدم , به مامانم زنگ زدم بیاد پیشت

تهیونگ گفت و جونگ کوک با فهمیدن اینکه قراره کی بیاد خونشون لبخند خرگوشی زد

-واقعا ؟

+اهوم

تهیونگ گفت و بوسه ای روی گونه جونگ کوک زد

جونگ کوک دست بزرگ و کشیده تهیونگ رو توی دست کوچیک و نسبتا تپل خودش گرفت و اون رو با ذوق به سمت در اتاق کشید تا سمت آشپز خونه برن

-پس لطفا وسایلایی که می خوام رو از بالا بده می خوام برا نونا  خوراکی درست کنم

این رو وقتی که وسط آشپز خونه بودن گفت و تهیونگ با تعجب ابرویی بالا انداخت

+نونا کیه ؟

جونگ کوک همونطور که خم شده بود آرد رو از توی کشو در بیاره گفت

-رونا نونا

+وات ؟....بیبی اما اون جای مادر مادر بزرگت به حساب میاد اما جای نونا به هیچ وجه

جونگ کوک کیسه کوچیک آرد رو روی اپن گذاشت و سمت تهیونگ وسط آشپز خونه رفت

-اما رونا جوونه تهیونگی

+من فدای اون تهیونگی گفتن هات برم , ولی اون فقط چهره جوونی داره وگرنه خیلی پیر تر از این حرف هاست

تهیونگ در حالی که با دوتا از انگشت هاش لپ جونگ کوک رو می کشید گفت و  جونگ کوک با دست هاش انگشت های تهیونگ رو جدا کرد و اون رو سمت کابینت مشکی رنگشون کشید

-اما رونا گفت فقط میتونم نونا صداش کنم و بس , پس منم اینطوری صداش می کنم و الانم میشه اون شکلات هایی که با نونا اونجا قایم کردیم بدی

با گفتن این حرف سریع دست تهیونگ رو ول کرد و با کیوتی دستش رو روی دهنش گذاشت

-اما نونا گفت به تهیونگی نگم

زیر لب گفت ولی تهیونگ شنید و پوزخندی زد , دستش رو زیر باسن جونگ کوک برد و اون رو بلند کرد , جونگ کوک هینی کوچیکی از ترس کشید و دست هاش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد

¦ ME ESTRELLA ¦☆Donde viven las historias. Descúbrelo ahora