¦ ME ESTRELLA ¦☆

¦ پارت 7 ¦☆

وارد اتاق شد و سعی کرد نسبت به اون رایحه کمی که توی اتاق مونده بود بی تفاوت باشه , وسایلش رو روی میز بغل تخت گذاشت و خودش لبه تخت نشست

خم شد , بوسه ای روی پیشونی جونگ کوک زد و عقب کشید و به چهره اش خیره شد

دستش رو داخل مو های نقره ای رنگش برد و تازه دلیل حرف های دکتر رو مبنی بر جفت رو فهمید

اون شب که جنسیت ثانویه جونگ کوک مشخص شد طرحی مثل طرح روی گردن خودش روی گردنش نمایان شد , اون موقع می گفت که چون پسرشه امکان داره طرح هاشون از یک نمونه باشه , اما الان چی ؟

جونگ کوک هیچ رابطه خونی با هاش نداره پس به طور حتم حرف دکتر درست از آب در میومد

بعد از اون شب بدون اینکه خودش متوجه بشه جوری دیگه به جونگ کوک نگاه می کرد و کشش خاصی بهش داشت ولی همه این ها رو به پای پدر پسری گذاشت , اما همون موقع هم به خودش می گفت , هیچ پدری به لبهای پسرش خیره نمیشه و یا هیچ پدری عاشق رنگ پوست پسرش نمیشه ولی این ها رو هم گذاشت پای راتش

اگر به احتمال یک درصد هم جونگ کوک جفتش باشه از کجا معلوم ,شاید نخواست با تهیونگ باشه , اخه محض رضای فاک کی دوس داره جفت فردی باشه که از دم تولد تا الان نقش پدرش رو داشت؟

تصمیمش رو گرفت , قرار نبود جونگ کوک از قضیه جفت با خبر بشه , تا زمانی که خودش متوجه بشه

اما تهیونگ نمی دونست جونگ کوک همین الانش هم خبر داره و دلیل ترشح فرموناش ناراحتی از جفتش بود

-ارباب ناهار امادست ,میاید پایین یا همین جا براتون بیارم

تهیونگ سری برای رزیتا تکون داد با انگشت شستش گونه اش رو نوازش کرد تا مثلا جونگ کوک رو بیدار کنه

+کلوچه ؟

+هانی ؟

دوبار صداش کرد ولی انگاری خواب جونگ کوک عمیق تر از این حرف ها بود

+رزیتا غذامون رو همین جا بیار

رزیتا چشمی گفت و بعد از تعظیم نود درجه ای رفت تا غذا رو بیاره

تهیونگ با فکری که به ذهنش زد انگشت کوچیکش رو روی گوش حساس جونگ کوک کشید که باعث شد اون سرش رو به طرف دیگه بر گردونه و گوشش رو بخارونه

تهیونگ لبخندی زد و دوباره کارش رو تکرار کرد و این دفعه جونگ کوک بیدار شد و روی تخت به حالت نشسته در اومد

+اپااا

با لحن دلخوری همونطور که چشم هاش بسته بود به خاطر بهم خوردن خوابش گفت و باعث بزرگتر شدن لبخند تهیونگ شد

تهیونگ دستی به موهای نقره ایش کشید

+بلند شو خرگوش تنبل , باید ناهار بخوری