¦ پارت 25 ¦☆

98 11 0
                                    

تهیونگ زنگ در رو فشار داد و هنوز چند ثانیه هم نگذشته بود که در توسط جونگ کوک باز شد

نگاهش رو روی تک تک اجزای صورت جونگ کوک چرخوند و نگاهش روی گوشه لبش قفل شد

یکم خامه گوشه لبش بود و همونطور که خودش گفته بود واسه نوناش کیک درست کرده بود ,اما تهیونگ بیچاره از همه چی با خبر نبود

+تهیونگی می....

جونگ کوک همون دم در خواست راز بین خودش و رونا رو به تهیونگ بگه که حرفش به خاطر لب های تهیونگ گوشه لبش نیمه موند

تهیونگ زبونش رو در آورد و لیس کوتاهی به قسمتی که خامه ای بود زد و عقب کشید

-خوشمزه بود

جونگ کوک به خاطر بوسه های یهویی تهیونگ دیگه عادت کرده بود و مثل قبل خجالت نمی کشید و این تهیونگ رو خوشحال می کرد چون این نشون می داد جونگ کوک باهاش راحت تر شده

البته تهیونگ نمی دونست این خصلت امگاهای خون خالصه که در برابر جفت حقیقی خودشون خجالتی باشن

جونگ کوک از شوک کوتاهش در اومد و رو به تهیونگ گفت

+ها؟

تهیونگ لبخندی زد و خواست چیزی بگه که رونا سریع سمتشون اومد و حرف نگفته تهیونگ رو قطع کرد

-مامان کوچولو نمیخوای بیای تو و اجازه بدی اون پیر الدنگ هم بیاد داخل ؟

جونگ کوک سمت رونا که پشت سرش بود برگشت و وقتی حرفش رو درک کرد تازه یادش اومد تهیونگ رو دم در نگه داشته پس عقب کشید و به تهیونگ اجازه ورود داد

تهیونگ چشم غره ای به مادر تخریب گرش رفت و پشت سر جونگ کوک وارد خونه شد
.
.
.
+نونا میشه تهیونگی رو دوست داشته باشی ؟

جونگ کوک همونطور که کنار تهیونگ روی مبل نشسته بود و سرش رو روی شونه اش گذاشته بود گفت

تهیونگ نگاهش از حرف یهویی جونگ کوک متعجب شد ,به مادرش که با بی خیالی از شیر توت فرنگیش می خورد نگاه کرد

رونا لیوانش رو روی میز رو به روش گذاشت و با لبخند مستطیلی که بی شباهت به لبخند تهیونگ نبود به جونگ کوک خیره شد

-خوشگلم من دم در با این ال....با تهیونگیت شوخی کردم وگرنه کیه که ازش متنفر باشه

رونا رو به جونگ کوک گفت و بعد نگاه کوتاهی که به تهیونگ انداخت دوباره لیوانش رو برداشت و به ادامه خوردن شیر توت فرنگیش پرداخت

جونگ کوک به خاطر خواب آلود بودن حرفی نزد و فقط لبخند محوی بین خواب و بیداری زد و پلک هاش رو روی هم گذاشت و همونجا روی مبل در حالی که سرش رو شونه تهیونگ بود و با دست هاش بازوی تهیونگ رو گرفته بود به خواب رفت و دیگه صداهای اطرافش رو نشنید

——————————●

جیمین : هوی بچه امروز چت شده بود , رفتی دکتر ؟

هوسوک : یک هزارم یک درصد فکر کن آقای کیم جونگ کوک رو نبره دکتر
.
.
هوسوک : چرا جواب نمیده ؟...مگه ساعت چنده

جیمین : خو احمق از رو گوشیت نگاه کن , فقط این دفعه میگم ساعت چنده  , ساعت ۶:۲۲ هست

جونگ کوک : سلام بچه ها

جیمین : سلام و زهر مار , میمردی بگی حالت خوبه تا ما نگران نباشیم ؟

هوسوک : جیمین , درسته من نگران جونگ کوک بودم , ولی من همین الان استوری که گذاشته بودی دیدم , با همسرت رفته بودی کافه و گفته بودی امروز بهترین روزم رقم خورد

جیمین : حالا تو میمردی خفه شی ؟

جونگ کوک : من میتونم استوری تو ببینم جیمین شی

جیمین : خب جونگ کوک عزیرم مهم اینه که من از درون قلبم برات نگران بودم فقط ظاهرم رو خوب نگه داشتم

جونگ کوک :  ●—●

جونگ کوک : میخوام یک چیزی بهتون بگم ولی لطفا تا پونزده دقیقه هیچی نگید....من امروز رفتم دکتر و اون گفت من باردارم , به نظرتون ممکنه ؟

هوسوک : جونگ کوک تو ؟

جیمین : یسسسسسس ...  یک دیقه صبر کنید من برم جایزم رو از یونگی بگیرم
.
.
.
جونگ کوک گوشیش رو روی میز تحریرش گذاشت و سمت تخت رفت

تهیونگ به خاطر خستگی زیادش زود خوابیده بود و رونا هم رفته بود خونه ای که تازه گرفته بودش و تنها جونگ کوک توی خونه بیدار بود

روی تخت خزید و خودش رو توی بغل تهیونگ جا داد

جونگ کوک دستش رو روی شکمش گذاشت و هم نگاهش رو به اون قسمت داد

+کوچولو تو واقعا اونجا جا می گیری ؟ اگه بزرگتر بشی بعد منم مثل خانوم همسایه زشت و چاق میشم؟ میشه بزرگ نشی و کوچولو بمونی ؟ آخه من نمیخوام ته ته به خاطر زشت شدن دوستم نداشته باشه ....کوچولو میشه اگه به دنیا اومدی خیلی خوشگل نشی ؟ یعنی خوشگل بشیا ولی زیاد خوشگل نشی , از من یکم زشت تر باش , آخه بعد تهیونگی به تو میگه خوشگل و ناناز و دیگه به من نمیگه کیوت و ناناز

جونگ کوک مثلا با خودش و جنینش صحبت می کرد و از این خبر نداشت تهیونگ همه حرف هاش رو میشنوه و فقط چشم هاش رو الکی بسته نگه داشته

تهیونگ برای اینکه لو نره لبخندش رو از بین برد و جونگ کوک رو محکم تر بغل گرفت

+خب کوچولو الان بیا کنار بابایی بخوابیم , البته تو کم بهش بگو بابایی چون اون قبلا بابای من بوده باشه ؟ حالا خداحافظ , خوب بخواب و قول بده بزرگ تر شدی دردم نیاری

جونگ کوک آخرین جملاتش رو گفت و بعد سرش رو وارد گردن تهیونگ کرد و با نفس عمیقی مقدار زیادی از رایحه خاک باران خورده تهیونگ رو وارد ریه هاش کرد و بدون اینکه بدونه رایحه یلانگ یلانگ خودش رو ترشح کرد و باعث شد تهیونگ با آرامش بیشتری بخوابه

☆☆☆

¦ پارت ادیت نشده , اگه ایرادی داشت بگید ¦☆

¦ در صورتی که از این پارت خوشتون اومد ووت و کامنت یادتون نره ^^ ¦☆

¦ ME ESTRELLA ¦☆Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz