part 12

102 18 2
                                    

V pov
  از اون شب داشتم با خودم کلنجار میرفتم که بتونم باهاش حرف بزنم و حرف دلمو بگم ...
حدود ۱۰ ماهی میشد که زیر نظر داشتمش اولین بار که دیدمش دلم با نگاهش ریخت ...

اونم کی؟ کیم تهیونگ دلش برای یکی بریزه !! محاله !!!!

بازم چندباری رفتم مغازه اش و باز همون حس تا جایی که تبدیل شد به عادت شبونه ام خونم پر از ویسکی شده بود هرشب میرفتم که فقط یه لحظه ببینمش و بعد از خروج از مغازه خودمو لعنت میکردم که دیگه نرم ولی باز دلم شب که میشد دلم پر میکشید برم اون چشمای درشت براقشو ببینم ...

تا شبی که توی بار دیدمش...
یونگی تمام مدت در جریان بود ...
بهم گفت تیری توی تاریکیه بگو بهش شاید اومد ...
و در کمال ناباوری قبول کرد اولش خورد تو ذوقم فکر میکردم احتمالا هرزه اس که انقد راحت قبول کرد بعد فهمیدم بخاطر پوله ...
یونگی گفت تنها و بدون پشتوانه اس و خودش خرج خودشو میده ... ولی اگر کسی جز من بود چی !

تا جایی که یهو گفت اولین بارشه خدا میدونه چه ذوقی کردم وقتی اینو شنیدم تو دلم جیغ زدم شادی کردم ذوق کردم براش ...

سکس با کوک عین رویا بود برام ...
تن برهنه ی مهتابیش ... پوست شیرینش ...
بی تجربگی هاش ... همش برام رویا بود ...

بعد اون سکس سعی کردم هرچقدر پول پیشمه بدم بهش ... هرچند داستان اصلا پول نبود میخاستم فقط با من باشه حتی غرورمو زیرپا گذاشتم و بهش گفتم با کسی نخوابه ...
بعد اون سکس کلی با یونگی حرف زدم بهترین فرد برای مشاوره بود
چون خودشم مدت ها بود درگیر حسش با جیمین بود و بهترین خبر این بود که این دوتا فسقلی باهم دوست بودن ...
کلی با یونگی صحبت کردم و در نهایت وقتی کوک دیشب اون حرفارو زد دلمو به دریا زدم که دیگه بسهههه ده ماهه چشمم به دیدنش خشک شده
میخوام پیش خودم باشه .. کنار من ... مراقبش باشم ... کنارش باشم ... تمام این ده ماه ترسیدم که نکنه با دختر یا پسری رل بزنه و حسرت به دل بمونم ...

-گفتی اسمت کوکه؟[حالا انگار خودم نمیدونم ... همون اول به چانیول گفتم زیر و بم زندگیشو دراره]

- نه ! اسمم جئون جانگ‌کوکه ...اما همه کوک صدا میزنن
-هوووم ‌... اقای جئون جانگکوکِ عزیز گفتم بیای اینجا که بگــــــ‌......
-پولو پس نمیگیرماااااا

ابرومو دادم بالا و نگاش کردم ...خدایا انقدر کیوته میخوام گازش بگیرررررم

دندونامو از حس شیرینی و کیوتیش انقدر فشار داده بودم که فکم درد میکرد ...

-قضیه پول که من معذرت میخوام اگر حس بدی بهت داده فکر کردم اوکی ای باهاش
-نیستم چون منم همراهت لذت بردم و بعدشم این کاره نیستم که پول بگیرم فقط .... فقط اینکه .....
-چی؟فقط چی؟
-فقط با تو اوکی بودم ... خودم خواستم ... و فکر کنم بعد اون شب ناراحت شدی که رفتی !
یه لبخند محو زدم و سعی کرد جمعش کنم تا ضایع نشده...
نگاهش کردم تا حالا انقدر عمیق نگاه نکرده بودم ...خیلی قشنگ بود ...

His Eyes [چشمانش]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon