نمیدونم چقدر گذشته بود اما با سر درد شدید چشمامو باز کردم نور ضعیفی اطراف اتاق بود ، با نگاه به اطرافم فهمیدم تو اتاق تهیونگم ...
همه جام درد میکرد و نمیتونستم دستامو تکون بدم ، سرمو چرخوندم و دیدم تهیونگ کنار دستم به خواب رفته و دستمو گرفته...
تو دلم به حالتش خندیدم و خیلی محو سعی کردم تکون بخورم که سراسیمه بیدار شد و نگاهم کرد ...
- اووه کوک ... عزیزم بیدار شدی ...
نگاهش پر از ترس و نگرانی بود ... با ملایمت دست کشید روی موهام و نرم نوازشم کرد ...
با صدای خفه و خشداری گفتم ...-اآآب ...بــده
-آب میخوای ...الان... الان میارماز روی میز سریع یه لیوان آب ریخت و اورد بالاسرم و دستشو گذاشت پشتم
-میتونی بلندشی صبر کن اروم یکم بلندشو
با درد و ناله کمی نیمخیز شدم و جرعه ای آب خوردم
- درد داری کوکی؟ کجات درد میکنه؟
- عاح سرممم
- الان میگم دکتر بیادسریع با دکتر تماس گرفت ...تا رسیدن دکتر کنارم نشسته بود و دستمو نوازش میکرد و میبوسید ...
بیدار بودم اما انقدر بی انرژی بودم که نمیتونستم چشمامو باز نگه دارم اتفاقات رو بصورت محو به یاد می آوردم ...
بیهوش شدنم و کتک خوردن و شلیک به دستم و بعد دیگه چیزی یادم نمیومد ...دکتر که گویا از آشنایان تهیونگ بود معاینم کرد
-همه چیز خوبه سردردت بخاطر ضربه اس و به مرور بهتر میشه اما باید تقویت بشی خون از دست دادی از طرفی بهتره حرکت کنی ، با کمک تهیونگ راه برو تا زودتر کبودیات و زخمات ترمیم بشه ... فردا میتونی بری حموم ، داروهاتم میزارم برات تهیونگ همه رو سرساعت بهت میده نگران نباش بهت مسکن میزنم تا دردت بهتر بشه....
سر تکون دادم و بعد تزریق مسکن همراه تهیونگ از اتاق خارج شد ... تمام بدنم وحشتناک درد میکردچشمامو بستم و سعی کردم تکون نخورم تا مسکن تاثیرشو بزاره ....
با صدای در اتاق چشمامو باز کردم تهیونگ بی سر وصدا اومد کنارم نشست ...
-کوکی؟
نگاهش کردم
-من معذرت میخوام ... تو ... تو ...بخاطر من آسیب دیدی من نتونستم مراقبت باشم ... ببخشیددددبا سختی لب زدم
-ته..یونگ.... من ... عاااح ...
-عشق من حرف نزن به خودت فشار نیار استراحت کن ...چشمامو روی هم فشار دادم و دوباره به عالم خواب رفتم ...
با صدای جیمین بیدار شدم
-عاااح جانگکوکااا بیدار شدی چی شده اخه این عوضی این بلارو سرت اورده
*جانگکوک حالت خوبه ؟ چه اتفاقی افتاده برات ... تو جات اینجا امن نیست برمیگردیم خونه خودمون
CZYTASZ
His Eyes [چشمانش]
Romans●تکمیل شده● اسم: His Eyes [چشمانش] وارد مغازه ی شبونه میشه و چشمش فروشنده ی کوچولوشو میگیره -چه چشمای بزرگی! -با من بودین؟ ژانر : مافیایی - اسمات - عاشقانه - روزمرگی کاپل: تهکوک - یونمین - نامجین #مافیایی #فول_اسمات #اسمات #عاشقانه #خشن #انگست ...