part 23

75 9 0
                                    

-جیمین....جیمیناااا من ....

بدون گفتن حرفی کمی خم شد و لبامو بوسید .....

عااح گرمای لبای یونگی بی نظیر بود....
بی حرکت فقط چشمامو بستم ...
خواستم پسش بزنم که زانوشو گذاشت لای پاهام و رونشو فشار داد به‌ پایین تنم ...
ناله ی ارومی از برخورد رون پاش به عضوم کردم
-اااااح برو کنار یونگی
- جیمیننن ... جیمیننننن
-گمشو کنار نمیخوامت ... این هرزه دیگه کار نمیکنه برو یکی دیگه رو پیدا کن
-جیمینممم ششششش  بیا بغلم لطفااااا
همونجور که پاش لای پاهام بود ک سفت تو بغلش فشارم میداد سرم روی سینش بود و کنار گوشم لب میزد ...
-جیمینمممم من .... من عقلمو از دست دادم .... من اشتباه کردم... من نفهمیدم چه گندی زدم .... دیدنت روی اون تخت بیمارستان روحمو از بدنمو جدا کرد وقتی فهمیدم چقدر میخوامت که تهیونگ زنگ زد گفت چی شده .... جیمینمم زندگی من وصل شده به اون چشمات به اون لبای قلوه ایت به اون قلب مهربونت ... تو شجاع بودی جیمین من نبودم ... من نمیخوامممم .... نمیخوام بری....نمیخوام بزارم این کثافتا نگات کنن ...

تو بغلش اشک میریختم ...
تمام وجودم یونگی رو میخواست انگار تازه فهمیده بودم عشق چیه و این یه طرفه بودنش آزارم میداد ، قلبمو به درد میاورد ...

با انگشتاش فشاری به زیر چونم اورد و سرمو بالا اورد
نگاهش پر از غم بود دلم میخواست بمیرم و این اندوه رو نبینم ... نگاهش بین لبام و چشمام میلغزید ... کمی خودمو نزدیک کردم و مجدد بوسه ی گرم و طولانی ای رو روی لبام گذاشت بوسه ای که بیشتر حس دلتنگی داشت تا شهوت !

کمرمو قوس دادم تا دوباره بوسه اش رو ادامه بده که با یه فشار بلندم کرد و پاهامو دور کمرش قفل کردم حین بوسه از wc زدیم بیرون و به سمت خروجی داشت میرفت که مدیر بار اومد سمتمون ...
-جیمین شی حین کار نمیتونی خارج بشی مگر اینکه جناب مین پول رو به ما پرداخت کنه وگرنه اخراجی ...
بدنمو منقبض کردم که منو بزاره زمین  اما سفت بغلم کرد و  تا خواستم چیزی بگم بلند گفت ...
-به تـــخــــمــــم ....
و از راهروی بار خارج شد ...

-یونگی من کارمو از دست میدم ...
-بیبی من نیاز به کار نداره !
-یونگی من اصلا ازوناش نیستماااا
-میدونم تو فقط از ایناشی....
و به خودش اشاره کرد که یعنی فقط مال منی!

خنده ی پرنازی کردم و چشامو چرخوندم

به بهترین شکل ممکنه به خواسته ام رسیده بودم
در ماشینو برام باز کرد و نشستم کمربندمو بست و یه بوسه کوتاه رو لبام گذاشت ....

حین مسیر موزیک ملایمی گذاشت و رفت سمت خونه ی خودش ....

یه ویلای دوبلکس تو محوطه ی شهرکی بود که تازه ساخته شده بود وارد پارکینگ که شدیم سعی کردم خوب یادم بمونه ...

یه ویلای دوبلکس تو محوطه ی شهرکی بود که تازه ساخته شده بود وارد پارکینگ که شدیم سعی کردم خوب یادم بمونه

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
His Eyes [چشمانش]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora