زیپشو پایین کشیدم و خودمم رفتم لای پاهاش زانو زدم
از دیدن این صحنه کلافه تو موهاش دستی کشید و لگنشو بلند کرد تا شلوارشو کامل دراره ...
-اینجوری دیوونم میکنی جیمین
-اون وقت تنبیهم میکنی!
-اره اونم سخت
-اوکی مشکلی ندارم ! تنبیه هاتو دوس دارمو توی یه حرکت کل دیکشو کردم توی دهنم و با کمک فشار انگشتاش لای موهام سرمو بیشتر فشار داد و داخل دهنم ضربه زد ....
برخورد کلاهکش به ته گلوم باعث میشد اشکام راه بیوفته و بهم فشار بیاد اما چند باری بیشتر اینکارو نکرد و بعد بلوجاب رو به خودم سپرد ...
با زبونم مثل یه بستنی خوش طعم لیسش زدم و کلاهکشو میمکیدم که باعث میشد ناله های بلند و خشدارش رو بشنوم....
-عاااح جیمینااااااعااااااححح ....توی فاکی.... عااااح
عضوشو از دهنم دراوردم و با دستام پمپ کردم بخاطر بزاقم حسااابی لیز شده بود و حرکت دستم راحتتر بود ...
خودمو کشیدم بالا و روی پاهاش نشستم و باسنمو دادم عقب جوری که دیکامون روی هم بود ...
همزمان با بوسیدن لبام انگشتشو با پریکام من خیس کرد و برد سمت سوراخم و دورانی فشارش داد داخل و همون اول کار دوتا انگشتشو باهم فشار داد و بدون معطلی جلو عقب کرد ...
ناله هام توی دهنش خفه میشد و خشن تر رفتار میکرد ...
هربار فشار میداد داخل بافت اسفنجی لذت بخشمو فشار میداد و باعث میشد بیشتر ناله کنم و کمرمو قوس بدم ...دم گوشم لب زد :
-میشینی روش؟اوهومی گفتم و با دیکش چند تا سیلی صدادار به ورودیم زد و با فشاری که شونه هاش اوردم کمی بلند شدم و کلاهکشو تنظیم کرد و فشار داد ...
محض رضای فاک این فقط سرش بود و انقدر درد داشت ...
-فااااک یونگی درد داره عااااح یکم صبر کن ...
-جیمین جیمین به من نگاه کن لباتو بده بهم ....میدونستم هربار اینجوری حواسمو پرت میکنه تا کمتر درد بکشم و هربار کارساز بود ...
لبامو بهش سپردم و در یک لحظه غفلت و شل شدن زانوهام تا ته فشار داد داخل و سفت کمرمو نگه داشت ...
حس اون لحظه ام فقط کشیدگی دیواره هام بود و درد زیــــــاااد ...که با بوسیدنای یونگی داشت محو میشد و فقط میتونستم تو گلوم ناله کنم ...
دقایقی همونجور موند و بعد شروع کردم به تکون خوردن که البته خودشم کم کاری نمیکرد و با ریتم من ضربه میزد و باعث ایجاد صداهای بلندی از برخورد به باسن نرم من میشد که ناله ی هردومون رو درآورده بود ...
-جیمینم سواری گرفتن از ددی عالیهههه
وقتی حسابی خسته شدم از راید کردن جابجام کرد و روی مبل به کمر خوابیدم و پاهامو تو شکمم جمع کرد و ضربه های خودشو شروع کرد قصد داشت روانیم کنه ...
تا اخر فشار میداد و بعد کامل درمیاورد و مجدد ضربه اش رو تکرار میکرد حسش وحشتناک فاکی بود و لذتش بی نهایت زیاد ...
جوری که نمیتونستم خودمو کنترل کنم و نزدیک بودم ...
-عاااح یونــ..... یونگییییی بیشتر فشار بده عااااح نزدیکم ....
-حاااح منم ... فاک بهتتتتت حاااااااااحححبعد از دو سه تا ضربه عمیق دیگه با ناله ی بلندی ثابت موند و کام داغشو حس کردم و دستشو رسوند به عضومو با چند تا لمس محکم روی دستش کام شدم ...
بی حال افتادم روی مبل و خودشم ولو کرد روم....
سنگینی بدنش لذت بخش بود برام...- یونگیا این.... عالی بود ... عاااح خیلی خوب بود
- اوووم تو همیشه عالی ای بیبی ... منو دیوونه میکنی ...ارنجشو تکیه داد کنار بدنم و بالا تنشو بالا آورد...
موهامو از روی پیشونیم کنار زد و تو فاصله ی کمی لب زد ...-جیمین دوست دارم !
خجالت زده گفتم منم!
-عااااح انقد کیوتی دوس دارم بازم به فاکت بدم....غرغرکنان هلش دادم که از روم بلند شه و همون طور که میخندید ازم فاصله گرفت ...
-ولی یروز اینکارو میکنم باهات چندین راند پشت سر هم !!!
در حال رفتن به حموم بود که نوتیفیکیشن گوشیش بلند شد
غرغرکنان برگشت تا گوشی رو چک کنه و با دیدن پیامی که براش اومده رنگ از رخش پرید ...
اما از دید جیمین دور موند چون چشماشو روی هم گذاشته بود تا کمی استراحت کنه ....
📨از این معامله بکشید عقب
وگرنه براتون گرون تموم میشه ...
KAMU SEDANG MEMBACA
His Eyes [چشمانش]
Romansa●تکمیل شده● اسم: His Eyes [چشمانش] وارد مغازه ی شبونه میشه و چشمش فروشنده ی کوچولوشو میگیره -چه چشمای بزرگی! -با من بودین؟ ژانر : مافیایی - اسمات - عاشقانه - روزمرگی کاپل: تهکوک - یونمین - نامجین #مافیایی #فول_اسمات #اسمات #عاشقانه #خشن #انگست ...