بعد از اینکه جونگکوک با عصبانیت اتاق رو ترک کرده بود، تهیونگ زمان کوتاهی رو به کنترل و مدیریت احساساتش اختصاص داد اما طولی نکشید که ناراحتی عمیقی جایگزین تمام احساساتی که سعی در کنترلشون داشت شد.
:" بچه پرروی تخس..." همونطور که بازوش رو بعد از برخورد جونگکوک بهش میمالید، زیرلب زمزمه کرد و روی تختش نشست.زمان زیادی رو به فکر کردن نگذروند و به جاش تصمیم گرفت با جونگکوک تماس بگیره تا بتونه باهاش حرف بزنه اما با جواب نگرفتن ازش، تصمیم گرفت به جیون پیام بده.
- خوابی؟
+ نههمونطور که انتظار داشت، و در ادامه از دوستش خواست که توی محوطه ببینتش.
...
:" بیخواب شدی باز؟" جیون به محض دیدن سایه ی پسری که از دور بهش نزدیک میشد، پرسید و کمی روی نیمکت کنار کشید تا تهیونگ بتونه کنارش بشینه.
:" نه. یکم فکرم مشغول بود."
:" مشغول چی؟"
تهیونگ از اون دسته آدم هایی بود که علاقه ای به باز کردن تمام اتفاقات و افکارش برای دیگران نداشت. پس طبیعتا جواب مختصری داد:" مشغول چیزهای کلی.":" پسره خوابیده که اومدی بیرون؟"
:" نه. اونم بیرونه." تهیونگ نمیدونست که لحن جیون صرفا یک کنجکاوی ساده است و یا قصدی پشتش وجود داره. در نهایت قصد نداشت که نسبت به ساده ترین چیزها با شک و بدبینی برخورد کنه.
:" میگم... تو که از جونگکوک بدت نمیاد؟"
:" بچهی بدی نیست. ولی خوشم نمیاد که زیاد دور تو میگرده."
:" چرا؟"
:" بهش اعتماد ندارم. احساس خوبی نسبت به آینده نمیده. یکم هم بوی دردسر میده. فکر کنم خودت هم حواست هست که بهتره بهش نچسبی."
:" من همچین فکری درباره اش نکردم." تهیونگ با اخم متفکری که نگاه خیره اش به زمین رو همراهی میکرد، گفت و سمت جیون چرخید تا برای پرسیدن سوالش باهاش چشم تو چشم بشه:" تو چرا همچین حسی داری؟"
:" نمیدونم. فقط حسم میگه."
:" ازش چیزی دیدی؟"
:" نه بابا!"
برای تهیونگ واضح بود که جیون حاضر نیست "به هر قیمتی" وجه جونگکوک رو پیشش خراب بکنه. در نتیجه احتمالش خیلی کم بود که بخواد از خودش حرف بیخود دربیاره.
:" خیلی بچه است. قصد بدی هم نداره. یکم کله شق هست اما فکر نمیکنم بخواد به کسی آسیب بزنه."
:" منم نگفتم قراره چاقو بگیره دستش و کسی رو سلاخی کنه. صرفا من جات باشم احتیاط میکنم." جیون در جواب تهیونگ، لحن تندی تحویلش داد و با تکیه دادن به نیمکت آرنجش رو روی تکیه گاه ستون کرد.:" میدونی... یه وایبی بهم میده که دلم میخواد بفرستمش سینه قبرستون." جیون گفت و با گرفتن چشم غره از سمت تهیونگ، سریعا حرفش رو اصلاح کرد:" اما نمیفرستم. احتمالا... فعلا..."
:" باز داری خطرناک میشیا."
:" جلو من از اون دفاع نکنا." لحن تهیونگ رو تقلید کرد و آروم به شونهاش زد.
:" چه دفاعی؟ فقط مراقب افکارت باش دامنمون رو نگیره."
جیون با نیشخند از خود راضی ای شونه بالا انداخت و توی جاش لم داد.
YOU ARE READING
Wierd Star
Fanfiction_ اونا میبرنت دیوونه خونه.. + مگه کسی باورش هم میشه؟ _ نه.. ولی میبرنت چون ذهنت خلاقیت عجیب و وحشتناکی از خودش نشون میده.. + من فقط میخوام تعریفش کنم.. _ بکن.. منم تاییدت میکنم. دیوونه خونه تنوع خوبیه