🖤PT=6🤍

546 70 36
                                    

کنارتم.
همیشه.
فقط کافیه پشتت رو نگاه کنی.
دستت رو میگرم،
هروقت که نیاز داشتی.
.
.
.

تو اتاق خواب جونگکوک به لباس هایی که براش فرستاده شده بود نگاه میکرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تو اتاق خواب جونگکوک به لباس هایی که براش فرستاده شده بود نگاه میکرد.

همه زیبا بودن و رنگ هایی با تمی که دوست داشت اونجا بود‌.


(آخر پارت تصویر لباس ها رو میزارم)

چندین ست لباس راحتی هم بینشون بود و چیزی که خیال پسرک رو راحت تر کرد ، بودن لباس زیر بود که میشد گفت فیت سینه هاش بود.

با خوشحالی لباسارو مرتب تا کرد و ست پلیور سفید و شلوارش رو به همراه لباس زیر های همرنگش برداشت.

بقیه لباسا رو روی کمد دراور مانند سیاه اتاق گذاشت و راهش رو سمت حمام اتاق کج کرد.

امشب شب تولد نوناش بود.

حالش چطوره؟

مادرش چی؟پدرش ناراحته؟

با فکر به خانواداش بغض راه گلوشو سد کرد.

+امروز هر طور شده باید با نونا تماس بگیرم....اره.

و با سر تکون دادن برای خودش حرفشو تایید کرد.

با ورود به فضای مشکی مات و دیدن مانظره زیبای پشت عمارت لبخندی زد.

برف همه جای درختان رو پوشونده بود و از کنارش دره ای رد میشد که تن امگای کوچک رو لرزوند.

(تصویر حمام هم آخر پارت میزارم)

+چطور اینجا دوش میگیره؟ممکنه از اینکه اینجام ناراحت شه؟یا شاید...عصبانی؟

لباشو آویزون کرد و نگاهی به دوش حمام انداخت.

+ولی من خیلی نیاز به حمام دارم....

و با لبخندی سعی در توجیح خودش کرد.

+من امگاشم...اون ازم عصبانی نمیشه...درکم میکنه.

بعد هم با خوشحالی سمت دوش رفت.

فقط یک حمام ده دقیقه ای کافی بود.

سر و بدنش رو میشست و میرفت.

شیر آب رو روی دمای گرم تنظیم کرد و بین شامپو سر ها ،اونی که جلدش طلایی بود رو برداشت.

اصیل زاده/noble born./KookvWhere stories live. Discover now