🖤PT=3🤍

281 41 8
                                    

پدر ، متاسفم که اینو میگم...ولی اون ، اینطور که میگفتی ترسناک نبود.

من...دوسش دارم.

+کیم تهیونگ.

..........              ..................................
...............................
..........                                          .......................

سالن در سکوت فرو رفته بود.

آلفای خالص اینجا بود.

ولی فکر آلفای خالص توی جمع نبود.

جفتش اینجاست.

سکوت سالن با دوییدن تهیونگ به سمت آلفایی با رایحه خون شکسته شد.

/تهیونگگگگگگگگگگگگگ.

داد مادرش و پدرش باعث شد سر آلفا به طرفش چرخیده بشه و نگاهش به نگاه خونین مرد گره خورد.

رایحه یاس اضطراب رو برای آلفاش نمایان میکرد و این اصلا باب میل آلفا نبود.

/ته....داداشم...چت ...چت....شده ؟بیا اینجا....

آننا دستاشو باز کرد که برادرش رو در آغوش بگیره .

ولی تهیونگ خودشو عقب کشید.

+آ.....آلفام.....

با اون جمله پدرش با ترس به جونگکوک نگاه کرد که با یه پوزخند عمیق و چشمایی خونین داشت به سمت تهیونگ میرفت.

تنها چیزی که از ذهن آلفا می‌گذشت این بود که باید امگاش رو بدست میاورد.

پدر تهیونگ خواست بغلش بگیره که آلفای خون خالص حس کرد هرآن ممکنه امگاشو ازش بگیرن.

امگایی که از همین حالا انگار تمام جانش بود.

_دست بهش نزنننن کیممممم.

همه حضار با یهت به آلفای خالصی که همه زنان امگا یا غیره رو رد میکرد نگاه میکردن.

تهیونگ با بیحالی و ضعف به جونگکوک نگاه کرد.

صدای پدرش توی ذهنش که همیشه از جئون بد می‌گفت اکو شد.

«اون بده.

اون عوضیه

خون خواره

هوس بازه

اون اونننننن بدههههه»

اصیل زاده/noble born./KookvHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin