🖤PT=7🤍

247 43 25
                                    

قبل از هرچیزی باید تشکر کنم از ممبرایی که بهم حس خوب میدن و برام تبدیل شدن به یاس کوچولوهام.

خیلی ممنونم ازتون و حمایت زیباتون.برام خیلی ارزش منده.

ممنونم.

و باید بهتون یاد آوری بشه که این بوک جز ژانراش روزمره داره...

(ادیت نشده)ووت یادتون نره نانازای من

زیبای من..هرکار میکنم تا از من نترسی.
.
.
.
.
.
.
.

حدود یک ساعت بود که بعد از شکستن تخت که به خاطر تحمل کردن وزن زیاد آلفا بود جفتشون تو اتاق کار جونگکوک بودن.

تهیونگ همچنان به حالت گرگی بود و نمی تونست روی پاهاش باسته و برای جونگکوک این کیوت ترین لحظه عمرش بود.

تهیونگ عصبی از اینکه نمی تونه رو پاش بایسته به جونگکوک که میخندید نگاه کرد.

از طریق ارتباط ذهنیشون به آلفاش که فقط حوله که دور کمرش بسته بود و بدن عضله و تتو کاری شدشو به رخ میکشید غرید.

+کمکم کن راه برم...میخوام بیام تو آغوشت.

با خجالت گفت و رو پاهاش ایستاد.

جونگکوک از عشق زیاد درونش رو بهش غرید و در یک جهش به سمتش به گرگ بزرگ تبدیل شد و باعث شد نفس امگا بار دیگه با دیدن جثه بزرگش به لرزه بیافته.

_زیادی دلبری میکنی امگا کوچولو‌.

تهیونگ با خوشی گردن کج کرد و آروم یک قدم فاصله بینشونو پر کرد.

جونگکوک از لوندی گرگ سفید کوچک جثه به وجو آمد.

_همین الان تبدیل شه به بعد انسانیت.

انگار که گرگ به دستور آلفاش فقط میتونست برگرده به زمان اولش فورا روی زمین افتاد و پشمک های سفید زیباش محو شد.

الان تهیونگی بود که برای اولین بار ،مقابل جونگکوک و آلفاش لخت بود.

و لعنت .

خوی وحشی گرک آزاد شد.

دندون هاشو تیز کرد و بلند توی صورت پسر غرید.

پنج های بزرگ رو روی شونه های نحیف پسر فشرد و با کم ترین زورش به زمین زدش.

تهیونگ با تعجب و ترس به مرد نگاه کر که چطور دهان باز کرده و اون رو ببلعه.

ولی رایحه مرد نمیگذاشت که فکر کنه واقعا همچین کاری می‌کنه.

ناگه هیکل پشمالو گرگ سیاه محو شد و تهیونگ و جونگکوک هردو لخت در دید هم قرار گرفتن.

جونگکوک نیشخند خبیسی زد و به تن برهنه امگاش نگاه کرد‌

عضو فسقلیش که میشد با دو انگشت پوشش داد و سفید بودن تنش.

اصیل زاده/noble born./KookvWhere stories live. Discover now