chapter 11

158 26 1
                                    

"امروز دوشنبه است"

تا پاشدم اینو گفتم
وااای خدایا خیلی هیجان دارم

زود صبونه خوردم و به لويي و تریشا و مایکل زنگ زدم تا مطمئن شم کجا همدیگرو میبینیم

بد از قراد گذاشتن با اونا رفتم تا لباس بشونم

من اصن دوست ندارم یه پیرهن بلند زنونه بپوشم مخصوصا با این تتو ها
خیلی مسخره میشه

من یه شلوار شیک مشکی  با یه تاپ مشکی و به بافت هم روش پوشیدم که طوسیه.
خب من از تیپم رازیم خیلی خوب شده
و هم به شخصیت من میخوره وهم مناسب کاره

زود از خوابگاه اومدم بیرون و بد از اینکه باSam و Bella تو دانشگاه خدافظی کردم
یه سمت خیابون راه افتادم

تصمیم گرفته بودیم با بچه ها تا همدیگرو بیرون شرکت ببینیم و با هم بریم تو

بد از اینکه سر قرار حاظر شدم فهمیدم که لویی قبل از همه اومده و اونجا واستاده

جلو رفتم و بهش سلام کردم
واای لباس لویی خیلی بهش میاد
اون خیلی هات شده پسر

چتد دقیقه با هم حرف زدیم و بدش تریشا و مایکلم رسیدن

راه افتادیم و رسیدیم به اون شرکت
وااای اون خیلی بزرگه والبته شیک

رفتیم تو و اونا مارو راهنمایی کردن یه یه اتاقی

چند دقیقه که صبر کردیم یه مرد شیک با کت و شلوار براق اومد تو اتاق و شروع کرد به حرف زدن

"خب خیلی خوشحالیم که شما رو به عنوان یه عضو جدید از این شرکت داریم و امیدوارم از اینجا بودن بذت ببرین و همه ی تلاشتون رو بکنین تا موفق ترین فرد باشین "
اون مرد همینطور ادامه داد

"همونطور که میدونین شرکت ما برگذار کننده ی مراسم ها ی خصوصی برای celebrity هاست،مثل مراسم cinderella ball و مراسم های خیریه ی آدم های معروف یا مثلا کنسرت هاشون و جشن تولد هاشون و پارتی هاشون و خیلی چیزای دیگه"
اون مرد ادامه داد و گفت

"اولین پروژه ای که شما شروع به کار میکنین یه کنسرته که قراره ماه دیگه یرگذار بشه.
شرکت ما مسئول برگذار کردنه اونه و شماهم همراه گروه اصلیه شرکت ما به صورت مشترک روی این پروژه کار میکنین "
اون مرد برامون خیلی خوب و واضح توضیح میده تا بفهمیم

"امروز میریم محلی که قراره اون کنسرت برگذار بشه تا با اونجا آشنا بشین و از فردا باید طرح هاتون و ایده هاتونو برای طرح های داخلی و خارجی کنسرت بیارین و کار اصلیتون از فردا شروع میشه "
بد از اینکه آخرین حرفاشم زد

ما رو یه بیرون راهنمایی کرد تا بریم و اون گروه اصلییه رو که قراره باهاشون تو ساخت پروژه ی کنسرت همکاری کنیم رو ببینیم

بد از گذشتن از چند تا راهرو بالاخره چشمم به دو نفر افتاد که داشتن با هم جر و بحث میکردن

کنجکاو شدم و رفتم جلو
بد از چند دقیقه که بهشون نگاه کردم اون آقاهه معرفیشون کرد و گفت که این آقا و خانم بعلاوه ی یه آقای دیگه مسئول برگذار کننده ی پروژه ی کنسرتن

ینی داستان به این صورته که من،تریشا،مایکل و لویی به همراه این سه نفر طرح های اصلی کنسرت رو میدیم و تصمیم میگیریم و بعدش کارمند ها و کارگر های دیگه مسئول ساختن اونو حمل و نقل و کارای جانبی ان

" گیسو "
اون دختر اومد جلو و خودشو معرفی کرد باهامون دست داد و گفت که خوش حاله که قراره با ما رو این پروژه کار کنه

"نایل هوران"

"خوش حالم که اینجایین"

اون پسر اومد جلو و خیلی گرم و شیرین با ما دست داد و خودشو معرفی کرد

ولی صبر کن ببینم پس اون یکی چی!!؟
اون آقا گفت که یه پسر دیگه هم هست

"اون یکیتون کجاست!!؟ "
من پرسیدم

" اینجام "
یه صدا از پشت سرم اومد

احتمالا این همون نفر سوم گروهه
ولی صداش خیلی برام آشناست
صورتمو که برگردوندم چیزیرو که دیدم باور نکردم

زین !!!!

Confουnded  cοncertDove le storie prendono vita. Scoprilo ora