روز بعدش تو مدرسه برام مسخره بود تا وقتی كه به زنگ آخر رسيديم، دست از ناهار خوردن با كندی تو كافه تريا برداشتم چون بايد زمان بيشتری رو با آقای استايلز تو كلاس بگذرونم ، وقتی صدای زنگ رو شنيدم ناهار خوردن رو تموم كردم و به سمت ميز هری رفتم و سر جام نشستم.
من چشمام رو روی اون گذاشتم و نگاهش ميكردم تا وقتي كه خبر داد كه ميخواد نمره های امتحانی كه روز قبل داده بودیم رو بده. شنيدم كه كندی پيش من نشست ولی به اون نگاه نكردم ، چون نميخوام حتی يه لحظه از نگاه كردن به اون (هری) بگذرم كه كنار منه.
احساس كردم كه دوستم داره با من حرف ميزنه
"هی اخيراً كجا بودی؟ تو وقت ناهار نبودی و ما خيلی وقته با هم بيرون نرفتيم!!!!"
بهش نگاه كردم و شونه ام رو بالا انداختم و گفتم:
"بايد درس بخونم"
همون لحظه كه اون كلمات از دهنم بيرون اومد هري برگه منو روی ميز گذاشت و من بهش نگاه كردم؛ 70 شده بودم.
كندی به برگه من يه نگاه كرد و ناراحت شد و گفت:
"به نظر نميرسه كه تو سخت درس ميخونی"
اصلاً جوری نبود كه بخوام از دستش فرار كنم، فقط هری اولين اولويت من بود تو اون لحظه، من گمان ميكردم ميتونم بهش فكر نكنم ولي نتونستم، اون براي من جذابه ، نميذارم بره ، بايد اطراف اون باشم، به نظر ميرسه من معتاد اون شدم.
من بقيه كلاس رو به نگاه كردن آقای استايلز گذروندم و اون ميدونست. اون گاهی اوقات وقتی كه كسی نميديد زل ميزد تو چشمام يا قيافه بامزه ای در می آورد. اون دقيقاً ميدونست داره با من چيكار ميكنه و اون وقتی خيلی بازيگوش ميشد مستقيم تو چشمام نگاه ميكرد و با زبونش لباش رو خيس ميكرد.. اين پسر به من احساس داد.
بلاخره زنگ طولانی قطع شد و همه بلند شدن كه از كلاس خارج بشن.. يه قانون نا گفته هست كه ميگه من نميتونم هری رو اينجا ببينم پس وسايلم رو جمع كردم و از كلاس بيرون اومدم.
ديدم كندلي اومد جلوم و گفت:
"مياي با هم بريم فروشگاه !؟"
تو چشاش نگاه كردم.. ديدم چقدر اميد داره، چقدر دلش ميخواد بهترين دوستش پيشش باشه.. با دودلی سرم رو تكون دادم و گفتم:
"ببخشيد سرم شلوغه"
قلبم شكست وقتی اشك رو تو چشماش ديدم وقتی داشت ميرفت... من كار درستی ميكنم؟
الان مدرسه خالي شده بود و من داشتم به سمت در ميرفتم كه نفسم گرفت.
"عزيزم ، دلت برام تنگ شده بود؟"
STAI LEGGENDO
The Teacher | Complete
Fanfiction[ C O M P L E T E D ] مکنزی میلر یه دختر نوجوون عادی بود ولی همه ی اینا مربوط به قبل از آشناییش با معلم جدید و جذابش، هری استایلزه. اونا مستقیما وارد یه رابطه شدن که مناسب یه دانش آموز و معلم نبود... آیا احساساتی که نسبت به همدیگه دارن به...
