ch. 15

2.8K 271 75
                                    

هفته به آرومی گذشت و همه برای پارتی خوشحال بودن.بالاخره روز بزرگ رسید، پنجشنبه روز پارتی، دو هفته قبل از فارغ التحصیلی.

زود از خواب بیدار شدم و به سمت کمد لباسای شنا رفتم تا تصمیم بگیرم که کدومو میپوشم.

گزینه ها، گزینه ها

بالاخره لباس مورد علاقم که آبی نئون بود انتخاب کردم و پوشیدم و تو آیینه به خودم نگاه کردم تا مطمعن بشم خوب به نظر میرسم.

زود یه تیشرت و شلوارک پوشیدم و از خونه زدم بیرون

**

به استخر که رسیدم زود رفتم سمت صندلی ها.کیفمو گذاشتم رو صندلی و داشتم تیشرتمو درمیاوردم که یکیو دیدم.

هری...

اونطرف استخر نشسته بود و به من نگاه میکرد.

به خودم لبخند زدم و تصمیم گرفتم کمی خوش بگذرونم.بلند شدم و یه بار دیگه نگاه کردم تا ببینم دوست پسرم هنوزم بهم نگاه میکنه و پایین تیشرتمو گرفتم به آرومی درش آوردم و کل سعیمو کردم که سکسی باشم.حتی با اون همه فاصله هوس توی چشای هریو میدیدم.وقتی شلوارکمم درآوردم روی صندلی نشستم و هنوزم به هری نگاه میکردم.

یک ساعته نشستم دارم برنزه میشم و پارتی به خوبی پیش میره، دی جی آهنگای عالی با صدای خیلی بلند پخش میکنه، پسرا به دخترا زل زدن و جفت ها تو استخر لب رو لبن.

وقتی نگاهمو از هری دزدیدم کندیو کمی دورتر دیدم.اونم منو دید ولی چیزی نگفت.اون الان برای من فقط یه غریبس، نه بیشتر نه کمتر.

دوباره به هری نگاه کردم که با بقیه ی معلما نشسته بود.گوشه های لبش رفت بالا و درحالیکه به من نگاه میکرد بلند شد و تیشرتشو درآورد و سینشو مشخص کرد، نیشخند روی لباش بهم میگه که داره به چی فکر میکنه 'تو این بازی برای دو نفرم جا هست'

صدای بعضی از دخترارو شنیدم که با دهن باز به معلمشون نگاه میکنن.خیلی میخواستم بهشون بگم که اون تنها نیست، اون ماله منه، ولی نمیتونم.دوباره به هری نگاه کردم و اون هنوزم به من نگاه میکرد، چشاش رو دخترای دیگه که از من خیلی بهتر بودن نبود.

حسودیمو گذاشتم کنار چون فهمیدم هری واقعا دوسم داره، فقط منو.من خواستم عوض کارشو دربیارم پس کمی کرم از کیفم بیرون آوردم.کمی به شکمم و بقیشو کمی بالاتر از سینه هام مالیدم، و دیدم که هری به صندلیش محکم چنگ زد.

سعی کردم فکراشو بخونم تا بفهمم میخواد چیکار بکنه.بعد چند وقیقه بلند شد و مطمعن شد که من دارم نگاه میکنم.من به بدن عالیش که طرف استخر میرفت نگاه کردم، شیرجه زد تو آب، کارش خیلی خوب ولی چیزی که بهتر بود حالتش بعد از بیرون اومدن از آب بود.

سرشو تکون داد و آب موهای فرش روی سینش و شونه هاش ریخت.لباس شناش کمی بخاطر آب پایین رفته بود.نیشخند زد و میدونست از چیزی که دیدم خوشم اومده، وقتی رضایت کامل از کارش بدست آورد رفت نشست سرجاش و منتظر حرکت بعدیم شد.

The Teacher | CompleteWhere stories live. Discover now