صبح روز بعد ، چشماي من به آرومي باز شد تا به نور اتاق عادت كنه.
وقتي چشمم به اون چشم هاي سبز زيبا كه تنها چند اينچ از من فاصله داشتن و به من خيره شده بودن افتاد ، توي صورتم كمی احساس مور مور شدن كردم .
فقط چند دقيقه طول كشيد تا متوجه بشم كه كجا هستم و هفته ي گذشته چه بلاهايي سر من اومده .
خيلي سريع و با حالت تنفر از هري فاصله گرفتم و بازوهاش رو از دور بدنم جدا كردم.
اون به سرعت واكنش نشون داد ، از روي تخت پايين پريد و چند قدم از تخت فاصله گرفت.
"معذرت ميخوام ، ديشب از من خواستي كه كنارت بمونم ، دوباره بگير بخواب"
اون قبل از اينكه از اتاق بيرون بره گفت.
بخشي از من ميخواد كه اون برگرده توي تخت كنار من ، ميخواد كه اون بخش خاليه توي تخت رو پر كنه.
ولي بخش ديگه اي از من به خاطر كاري كه هري باهام كرده ، و داره ميكنه ، خيلي عصبانيه ، اون هنوز هم داره از من سو استفاده ميكنه.
بعد از هجوم آوردن اين همه مشكل به ذهنم ، نميتونم دوباره بگيرم بخوابم.
چرا اون منو توي آپارتمانش نگه داشته؟؟ چرا اون انقدر مهربون شده؟؟ اون چيو بايد براي من توضيح بده ؟؟ من هنوز هم نسبت به اون حس هايي دارم؟؟
در حال حاضر فقط جواب آخرين سوال رو ميدونم.
معلومه ، من هنوز هم حس هايي نسبت به هري دارم ، و احتمالا هميشه هم خواهم داشت.
ولي اگه يه موضوعي باشه كه بهش اطمينان داشته باشم اينكه من نميتونم به هري اعتماد كنم.
من بالاخره از روي تخت بلند شدم و بدنم رو كشيدم (براي رفع خستگي) و متوجه شدم كه ساعت 11:30 دقيقه اس و براي رفتن به مدرسه ديرم شده بود.
با عجله از اتاق خواب هري بيرون اومدم و بوي خوشمزه اي وارد بينيم شد.
توي آشپزخونه ، دوست پسر سابق من در حال طوفان به پا كردن بود.
من سعي كردم حقيقت اينكه اون چقدر جذابه رو ناديده بگيرم و با بي ميلي از كنارش رد بشم.
"من بايد برم مدرسه "
هري با قيافه اي كاملا جدي به سمت من برگشت
" تا زماني كه به حرف هاي من گوش نكردي ، حق بيرون رفتن نداري "
چشمم به ساعت روي ماكروويو افتاد و دوباره به سمت هري برگشت ، من تصميم گرفتم دست از لجبازي بردارم و بهش اجازه بدم تا در مورد مسئله اي كه انقدر براش مهمه ، باهام صحبت كنه.
دستامو به هم گره زدم و پاهامو به هم چسبوندم.
" تو پنج دقيقه وقت داري "
KAMU SEDANG MEMBACA
The Teacher | Complete
Fiksi Penggemar[ C O M P L E T E D ] مکنزی میلر یه دختر نوجوون عادی بود ولی همه ی اینا مربوط به قبل از آشناییش با معلم جدید و جذابش، هری استایلزه. اونا مستقیما وارد یه رابطه شدن که مناسب یه دانش آموز و معلم نبود... آیا احساساتی که نسبت به همدیگه دارن به...