شرطه مسخره

1.3K 78 137
                                    

از دید ماعده

واقعا مسخرست

نت نشستم رو زمین و حرکت نمیکنم ولی این یارو داره منو با موهام میکشونه رو زمین!

و مسخره تر این که با وجوده کاری که داره انجام میده هنوز در حاله لبخند زدنه

زین:اینجا چه خبره؟(عصبانی)

لو:اوه!هیچی!فقط دارم دختره رو میبرم!اونیکی رو برگردوندم!

زین:فقط مواضب باش نکشیش(ریلکس)

من:چی؟؟؟؟؟مرگ؟؟؟؟؟؟جیغغغغغغ نجاتم بدیننننننننن

زین:با این دختره ی جیغ جیغو موفق باشی

بعد گوششو گرفت و رفت

من:ولم کن آشغالللللل ولم کم عوضیییییی

لو:خانوم خانوما تو مگه شرط نبستی؟اینقدر زود کم آوردی؟

من:نخیر من کم نمیارم تو همچنان لوسیییییییی

لو:خودت میدونی

و بقیه ی راهو هم رویه زمین کشیده شدم

رسیدیم با موهام پرتم کرد تو و درو قفل کرد

دیگه از کشیدنه مو برایه جابه جایی به هول دادن رسیده بود

من:هوی چته؟ :| هوششششه :|

دوباره موهامو کشید ولی ایندفه رو زمین کشیده نشدم خدا را شکر

من:تو چه مشکلی با موهایه من داری؟ول کن میگمممممم میکنیشوننننننن

لو:بکنمشون هم دلم میخاد

من:هوووووو...

و هووووو یی که میخاستم بگم با پرت شدنم نصفه موند

واو!

اینجا رو!

ی تخته فلزی وسط بود

چنتا دستبند فلزی و اینجور چیزا هم دور و ورش

مثه اتاق شکنجه ی فیلم ترسناکا بود

اونایی که مثلا قدیمیه

آجراشم معلوم بود و همشم مشکی!

تنها روشنیشم شمع بود!

لو با کشیدنه موهام و پرت کردنم رو تخته وسط اتاق جلویه دید زدنه اتاقو گرفت

لو:بچرخ

من:ها؟ :/

لو:میگم بچرخ :| کَری مگه؟ :|

من:من بردت نیستما :|

لو:هستی :|

من:یعنی چی :|

لو:میخاستم بگم نزاشتی :| بچرخ میگم :|

آخرشم خودش چرخوندم

این پسر دیوانست؟

ی طناب وصل کرد به سقف و محکم گرهش زد

اون سره طنابم به موهایه من بست

دوتا زنجیر از سقف آویزون بود بهش از این دستبند ترسناکا وصل بود اونارم بست به دستم

یا خوده خدا

شکنجم نده یوقت

به خدا من فقط یازده سالمه نمیخام شکنجه شدن رو تجربه کنم

حالا من ی چی میگم نکنه شکنجه رو بیخیال شه مخش منحرف شه به فاک برم

خدایا خودت هلپ می

ولی صدایه پاره شدنه بولوزم گفت گذینه ی دو صحیح است!

اما درده چکیده شدنه ی چیزه خیلی داغ که حدس میزدم شمعه رو کمرم باعث شد بفهمم نه!همون گذینه ی اول صحیح است!

جیغغغغغغغغغ زدم

لو:درد داره؟

من:پ ن پ

لو:چه حسی داری؟

من:خوشحالم دلم میخاد پرواز کنم.این چه سوالیه آخه؟درد دارههههع دلم میخاد گریه کنمممم میسوزههههههههههه درک کننننننن

لو:منم قبلا تجربش کردم ولی اینقدرام که میگی درد نداره

اما حسه اینکه همزمان چنتا شمع درحاله آب شدن رو کمرت باشن مطمعنن جلویه فوضولی در این مورد که منظورش چی بود رو میگیره!

لو اومد جلوم ی صندلی گزاشت و برعکس نشست و به من نگاه کرد

طبقه فیلم ترسناکا میدونستم الان شمعا رو با طناب به سقف بسته

لو:تا حالا کسی رو موقعه این شکنجه نگاه نکرده بودم :)

من:مرضضضضضض سوختمممممم آزادم کننننننننن پسره ی لوسسسسسسسس

از دید آریانا

خیلی وقت گذشته بود

پرفسور بعدش هم برا وقته دارویه من هم برا وقته دارویه جاستین اومده بود

هنوزم نفهمیدم اینا گیه ولی میدونم ی سریش بی حس میکنه آدمو و ی سریش که آخرین داروم بود آدمو دیوونه میکنه

اگه بدونید!

خودم ترسیده بودم!

فکر کن جیغ و داد مزدم و در حدی زورم به خاطره آدرنالین زیاد شده بود که دستبندا و یکی از کمربند چرمیا رو پاره کردم!

جاستین تعجب کرده بود و یکمم ترسیده بود ولس پرفسور خیلی ریلکس نشسته بود

خیلی حسه بدی بود!

اما طبقه چیزی که پرفسور گفت بعدی تاثیرش خطرنات تر بود!

فقط امیدوارم حونه سالم به در ببرم!

نظر؟

راستی پارتا فقط یا از دیده راویه یا از دیده آریانا یا از دیده ماعده

سوالی داشتین بگین

انتقادیم داشتین بگین

The White LaboratoryOnde histórias criam vida. Descubra agora