نمیدونم چرا نمیتونم عکس بزارم :/
نکته1:مثبت هیجده داره
نکته2:قسمته مهمیه!
نکته3:برا همه جمله ها کامنت میخام!
نکته4:اول ی دور قسمته اول رو برگردین بخونید(مهم)
د.آریانا
جاستین یکم جاشو درست کرد و گفت:حالا نوبته منه
با کنجکاوی نگاش کردم
جاستین:خب راستش من تو یتیم خونه بزرگ شدم...پنج تا دوست بودیم.من.لو.لیام.هری.نایل.
من:نایل؟!؟!؟!
جاستین خندید:آره.و اگه میخای بپرسی.آره همون نایل
من:واو!
جاستین ادامه داد:ما شیطونایه یتیم خونه بودیم!ی روز یکی به اسمه زین اومد.ی پرفسور.ما از هم جدا شدیم!نایلو فرستاد کالج.تا درس بخونه.خودم میدونی چه درسی!آشپزی!
از یادآوریه اون مو بلونده شکمو خندم گرفت:آره.میدونم
جاستین هم خندید:آره.شکمو کوچولو!داشتم میگفتم.لیام رو فرستاد پیشه ی افسره بازنشسته تمرینه استفاده از اسلحه
من:واو!پس اون الان باید ی تیر اندازه ماهر باشه!
جاستین با غرور گفت:آره.هست.
و ادامه داد:هری الان ی مبارزه کامله! زیره دسته بهترین های هر هنره رزمی اون هنر رو آموزش دیده!اون واقعا مرموز شده!
من:چرا شما اینقدر عجیبین؟
جاستین آه کشید:تقصیره خودمون نیست...تقصیره کسیه که پیشش بودیم...
من:پرفسور؟
جاستین:آره
بعد ی دفه بلند شد:ببینم داروهایه بعدی برا کِیه و برا کودوممونه
رفت سره میز و یکم گشت بعد دوتا لیوانو برداشت
یکیشو خودش خورد یکیشم داد به من
من:میشه ادامشم بگی؟
رفت لیوانا رو گذاشت سره جاش و برگشت نشست رو تختش
جاستین:خب...لو!لویی خیلی عجیبه!میدونی...اونموقع ها پرفسور میتونست راه بره!خب اون عادت داشت...عادت داشت که نه دوست داشت یکی رو آزار بده!و اون شخص لو بود!شلاق شد یکی از بهترین دوستاش!همیشه زو دست و پاش رده شلاق بود!معمولا نصفه روز رو پرفسور درحاله شکنجه دادنه لو بود.لو هم ی بار با صندلی کوبید تو پایه پرفسور و پرفسور اسیره اون صندلی شد!
من با وحشت:هیععععع!!!!!چه بد!!!!!!!
جاستین:اوهوم...بد...
من با فوضولی:و...تو؟
VOUS LISEZ
The White Laboratory
Fanfictionچی نوشتما :| این جاستینیه :/ دوره کیدرال ^-^ جاستین یک عدد آدم رباست :| دختره؟ فکر کنم بدونید دیگه :| نکته:دختره خودمم :| آریانا گرند نیست آریانا منم :| مائده واقعیستو شخصی تخلی نیست :| سوفیا دوستمه دوس دختره لیام نیس :|