مائدههههه خیلی گلییییی نمیدونی کامنتا رو میبینم چه انرژیی میگیرم دلم میخاد همش درحاله قسمت نوشتن باشم ^-^
از دید مائده
بلاخره بعد از حساب خریدا برگشتیم بیرون
وای نه!
خودمو پشته لو قایم کرد
فهمید
نشست جلوم
لو نگران:چی شده؟
سرمو سعی کردم پنهان کنم:مامان بابام و داداش خاهرم و خلاصه کله فک و فامیل ریختن اینجا!
لو وحشت زده:کو؟کجا؟
بهش نشونشون دادم
لو:بدت نیاد با این لحن میگما ولی اینا همیشه گله ای میان؟؟؟؟
من:نه نمیدونم چرا دسته ای اومدن
خب مطمعنن فکر فرار خوب بود!
ولی با این لباس؟؟؟؟
عمرا اینطوری برم جلو مامان بابام!
مخصوصا که اونطوری مجبورم وایسم و این دمه هم فقط یکم از عقب میپوشوند!
پس در نتیجه شده یکم بیشتر پیشه لو بمونم عمرا اینطوری برم جلو مامان بابا و بقیه ی فک و فامیل!
ولی فقط من نبودم که اونا رو دیدم!
مامان:مائدههههههههه
ای خدااااا مامان نخام الان منو ببینی باید کی رو ببینم؟
لو اخم کرد
ای خدااااا اینم باز برزخی شد!
لویی با اخم:مامانت همیشه از باسن هم میشناستت؟
من:لویی هلپ من خجالت میکشم اینطوری برم جلو مامان بابام :(
بابا:هوی مرتیکه دستتو از دخترم بکش!
تموم شد!
کارم تمومه!
لو وایساد:به شما هیچ ربطی نداره من با گربم چطوری رفتار میکنم.اگه هم راضی نیستین به من هیچ ربطی نداره!به سلامت هرری
بابامم برزخی:میفهمی چی میگی؟دختره منه هااااا.گربه هقت جد و آبادتن.به دختره من میگی گربه؟چه حسه مالکیتیم داره!
مامان:مائده؟مائده دخترم بیا اینور
من:مامانننننن
لو برزخی نگام کرد
مامان:جانم دخترم جانم.بیا بیا پیشه مامانت
من:خجالت میکشممممم :(
مامان:نمیخاد عزیزم تقصیر خودت که نیست.بیا دخترم.بیا قربون شکله ماهت برم
ولی من عمرا اینطوری برم!
YOU ARE READING
The White Laboratory
Fanfictionچی نوشتما :| این جاستینیه :/ دوره کیدرال ^-^ جاستین یک عدد آدم رباست :| دختره؟ فکر کنم بدونید دیگه :| نکته:دختره خودمم :| آریانا گرند نیست آریانا منم :| مائده واقعیستو شخصی تخلی نیست :| سوفیا دوستمه دوس دختره لیام نیس :|