خونه؟

1.4K 46 567
                                    

مائدههههه خیلی گلییییی نمیدونی کامنتا رو میبینم چه انرژیی میگیرم دلم میخاد همش درحاله قسمت نوشتن باشم ^-^

از دید مائده

بلاخره بعد از حساب خریدا برگشتیم بیرون

وای نه!

خودمو پشته لو قایم کرد

فهمید

نشست جلوم

لو نگران:چی شده؟

سرمو سعی کردم پنهان کنم:مامان بابام و داداش خاهرم و خلاصه کله فک و فامیل ریختن اینجا!

لو وحشت زده:کو؟کجا؟

بهش نشونشون دادم

لو:بدت نیاد با این لحن میگما ولی اینا همیشه گله ای میان؟؟؟؟

من:نه نمیدونم چرا دسته ای اومدن

خب مطمعنن فکر فرار خوب بود!

ولی با این لباس؟؟؟؟

عمرا اینطوری برم جلو مامان بابام!

مخصوصا که اونطوری مجبورم وایسم و این دمه هم فقط یکم از عقب میپوشوند!

پس در نتیجه شده یکم بیشتر پیشه لو بمونم عمرا اینطوری برم جلو مامان بابا و بقیه ی فک و فامیل!

ولی فقط من نبودم که اونا رو دیدم!

مامان:مائدههههههههه

ای خدااااا مامان نخام الان منو ببینی باید کی رو ببینم؟

لو اخم کرد

ای خدااااا اینم باز برزخی شد!

لویی با اخم:مامانت همیشه از باسن هم میشناستت؟

من:لویی هلپ من خجالت میکشم اینطوری برم جلو مامان بابام :(

بابا:هوی مرتیکه دستتو از دخترم بکش!

تموم شد!

کارم تمومه!

لو وایساد:به شما هیچ ربطی نداره من با گربم چطوری رفتار میکنم.اگه هم راضی نیستین به من هیچ ربطی نداره!به سلامت هرری

بابامم برزخی:میفهمی چی میگی؟دختره منه هااااا.گربه هقت جد و آبادتن.به دختره من میگی گربه؟چه حسه مالکیتیم داره!

مامان:مائده؟مائده دخترم بیا اینور

من:مامانننننن

لو برزخی نگام کرد

مامان:جانم دخترم جانم.بیا بیا پیشه مامانت

من:خجالت میکشممممم :(

مامان:نمیخاد عزیزم تقصیر خودت که نیست.بیا دخترم.بیا قربون شکله ماهت برم

ولی من عمرا اینطوری برم!

The White LaboratoryWhere stories live. Discover now