از دید آریانا
جاستین داشت میومد
جاستین:برات ی چیز گرفتم که...
با دیدنه کاوه لحنش ذوقی شد
جاستین:کاوه!!!!!!
کاوه پرید بغله جاستین
نیلوفر:میشه چند دقه کاوه رو ببریش؟
جاستین:میدونم برایه چی.باشه
بعد رو کرد به کاوه:میخای بریم پیشه جازمین؟
کاوه:آرهههههههه
جاستین کاوه رو بغل کرد و غذاعه رو هم داد به من
جاستین:پرفسور فقط اجازه ی همینو داد.راستی.گفت نه آب بخور نه بزار بریزه رو پوستت.گفت برا خودت بهتره چون بدنت الان به آب حساسه
و رفت
همین؟
یعنی چی بدنم به آب حساسه؟
نیلوفر:خاهری
حواسمو دادم سمته نیلو
من:جانم خاهری؟
نیلوفر:من اینجا نمیمونم
من:یعنی چی؟؟؟؟
با تعجب گفتم
نیلوفر:هی...اومدن سراغه ما سال بالاییا.بهمون حقه انتخاب دادن.
من با تعجب:چی داری میگی؟یعنی چی؟
نیلوفر:انتخاب!یا اینجا میمونیم پیشه شماها یا میریم ی کاباره تو وگاس
من:نگو که تو رفتنو انتخاب کردی....
نیلوفر:انتخاب کردم...
من:نیلوفر میدونی چیکار کردی؟؟؟؟؟
نیلوفر:آزادیو انتخاب کردم!
من:نیلوفر دیوونه شدی؟اونجا ی کابارست!اونم تو وگاس!
نیلوفر:چشه؟
من:نیلوفر اینجا فقط داروعه!اونجا روزی ی بار نرمالشه ممکنه حتی روزی چند بار به فاک بری!واقعا میفهمی چیکار کردی؟
بخاطره داده بلندم همه به سمته ما برگشتن
نیلوفر با داد جوابمو داد:ترجیه میدم روزی چند بار به فاک برم تا تقریبا همه ی روز رو به ی تخت بسته شده باشم و مثله موشه آزمایشگاهه باهام رفتار بشه!
و برگشتو رفت
نشستم و زدم زیره گریه
چه بلایی سره خاهره پاکم اومده؟
جاستین اومد
فکر مردم میخاد دلداریم بده
سرمو بلند کردم اما با اخمش رو به رو شدم
جاستین:زود بخور چون وقت تمومه
هی...
نشستم اون غذا که کلش اندازه ی ی لیوان بود فقط رو خوردم
ولی سیر شدم!
نمیدونم توش چی بود اما احتمالا ی چیزه آزمایشگاهیه دیگه
هی...
الان یکم انرژی داشتم
خودم میتونستم راه برم
من جلو میرفتم جاستین وشت سرم و فقط میگفت کودوم طرف برم
بلاخره رسیدیم سلولم...
ی ست سفید و ی دامنه سفید بهم داد گفت میره بیرون عوض کنم
ولی میدونم احتمالا الان پشته اون آینست که از اون طرف شیشست
هی...
مهم نیست...
بالاتنش ی نیمتنه ی بدونه بند بود.
مامانم هیچوقت نمیزاشت از اینا بپوشم...
همیشه میگفتم چرا؟ زیره که
میگفت شاید از زیره لباست معلوم بشه
هه!
الان که کلا روش هیچی نیس!
دامنشم از ابن مایویی ها بود که به لباس زیره چسبیه
خودمو تو آینه نگاه کردم
خب دیگه!اینم درست شد!ی موشه آزمایشگاهیه کامل!
جاستین اومد تو
خب این زمان بندیه دقیق که مطمعنن تصادفی نیست حدسمو درمورده اون آینه ی ی ور شیشه تایید کرد!از همون آینه تو اتاق بازجوییا
جاستین:دراز بکش
خب مطمعنن قبول نکردنه حرفش فایده ای برام نداشت
دراز کشیدم اومد دوباره بستم و رفت...
کاشکی میموند خداقل ی آدم جلو چشم بود...
KAMU SEDANG MEMBACA
The White Laboratory
Fiksi Penggemarچی نوشتما :| این جاستینیه :/ دوره کیدرال ^-^ جاستین یک عدد آدم رباست :| دختره؟ فکر کنم بدونید دیگه :| نکته:دختره خودمم :| آریانا گرند نیست آریانا منم :| مائده واقعیستو شخصی تخلی نیست :| سوفیا دوستمه دوس دختره لیام نیس :|