part eighteen

4.7K 469 113
                                    

هری دیشب نیومد. اون به تیلور گفته بود که نمیاد اما لویی واقعا فکر نمیکرد که اون بخواد شبشو با کریستین بگذرونه.

اون سردرد داره و حس میکنه بدنش داغ شده. مدام سرفه میکنه. حتی غذایی که برای شام خورده بود و تخلیه کرد.

"مطمئنی حالت خوبه لو؟" نایل دوباره پرسید و جواب همیشگی شو گرفت.

"گفتم من خ.و.ب.م" اون سعی کرد بخنده.

"حالا هر چی" نایل آهی میکشه

قلب لویی شروع به تپیدن میکنه وقتی کلید در چرخونده میشه و هری وارد حال میشه.

لویی باید ازش در مورد اون دختر بپرسه. شایدم نه چون به اون ربطی نداره. اون و هری حتی قرار هم نمیذارن.

"آه سلام؟" لویی با شک گفت و زیرچشمی به هری نگاه کرد.

"سلام" صداش بیشتر شبیه یه زمزمه بود."سیندی کجاست؟" هری بهش اشاره کرد.به لویی نگاه نمیکرد.

"خوابه. تو اتاقش" لویی با بی حوصلگی جواب داد.

"خوبه"
هری با کیف دستیش طرف اتاقش رفت بدون هیچ حرف دیگه ای

لویی به نایل نگاه کرد که چطور روی کاناپه ولو شد و پاهاشو رو هم گذاشت.

چشماشو سمت طبقه ی بالا گردوند. اون باید با هری حرف بزنه و دلیل این همه بی توجهی رو بدونه. هری هنوز هم  فکر میکنه لویی راجر رو دوست داره. اون فقط یه سو تفاهم بود.

پاهای اون ناخودآگاه پله ها رو یکی یکی طی میکردن.

وقتی به پشت در رسید اول یه نفس عمیق کشید و گلوشو صاف کرد. در و آروم باز کرد و دید که هری لباساشو با حرص تو کمد میذاره.

"هری؟"  صداش ضعیف بود.

"چیزی میخوای؟" هری با حالت سردی گفت و تی شرت شو پوشید.

"دیشب نیومدی؟" لویی با همون حالت پرسید و لب پایینشو لای دندوناش گذاشت این مقدمه ی خوبی نبود.

هری سرشو تکون داد و چند تا ورقه و پرونده رو از تو کیفش در اورد.

"گفتم چیزی میخواستی؟" هری سر جاش ایستاد و منتظر شد .

"فقط..فقط در مورد امم کریستین؟" لویی چشماشو برای چند لحظه بست و مزه شوری چشماش که احتمالا به خاطر تبش بود حس کرد.

"خب؟"

"امم اون..اون حاملس؟...ام منظورم منظورم اینکه"  لویی گند زد.

هری جلوتر اومد  و ورقه ها رو رو میز گذاشت. "اره اون حاملس. چطور؟"

سردردش بیشتر میشه و بدنش رو آتیشه.

اون آب دهنشو قورت داد وقتی هری از کنارش رد شد. 

"تو یه عوضی هستی" لویی آروم گفت و برگشت بی توجه به دردی که به خاطر گلوش ایجاد شده بود.

Game over (larry persian)Where stories live. Discover now