قسمت ده(شروع فصل دو)

294 35 8
                                    


هفت سال بعد:|
دفترخاطراتمو باز كردم و نشستم از وقتی نایب و جمال و جواد و جعفر رو دیدم رو خوندم تا همین الان.
دارسی و سیدنی دویدن سمت میزم و گفتن:بابا.مدرسه دیر شد.
بلند شدم دویدم سمت ماشین و بچه هارو پرت كردم تو ماشین.
پامو گذاشتم رو گاز و ماشین رو از جاش كندم بردم.
صدای جیغ و داد بچه هارو میشنیدم......
وقتی رسیدیم با حركت صد و هشتاد درجه ماشین را نمایان كردم.
بچه ها یك صدا داد زدن:به مامان میگم میخواستی مارو بكشی.
منم با حالت تئاتری گفتم:آه زندگی با من چگونه رفتار میكند؟من؟منی كه با زوره بازو این بچه هارو بزرگ كردن میخوان كاری كنن مادرشان مرا بكشد.
دارسی شروع كرد به گریه كردن گفت:نههههههه.من نمیخوام بابا نداشته باشم.
خم شدم درو براشون باز كردم گفتم:پس خیر پیش.
جفتشون بوسم كردن و رفتن و منم باری دیگر از یك اتفاق زشت خودم رو نجات دادم.
صدای ضبط رو برای كر كردن خودم زیاد كرد و شروع كردم به خوندن:اَند آییییییییییی ؤیل آلوِیز لاو یووووووو آآآآآآ.
یكی شیشو كشید پایین گفت:تارزان چراغ سبز شد.میری یا ببریمت؟
دیدم راس میگه پامو گذاشتم رو گاز و رفتم.
دره خونرو باز كردم و بلند داد زدم:ایزابلا؟
دیدم نیست رفته سره كار.
منم خواستم كیفمو بردارم برم سره كار كه صدای زنگ در منو شگفت زده كرد.
دویدم سمت در و بازش كردم و. اما چیزی كه میدیدم رو نمیتونستم باور كنم.
زین و لویی و لیام و نایل همشون باهم بودن و تتو هاشون رو پاك كرده بودن.
با تعجب گفتم:زین؟
_آه برادر.مرا باش كه فكر میكردم میشناسیم.
بعد از سبك حرف زدنش دهنم وا موند و پرسیدم:جواد.
جمال:ها كاكو.فك كردم باید ببرمت دكتر.
با من و من و سریع گفتم:اما شما فقط تو خیالات من بودید...شما....
جمال:اغا یه سوال اینجا همه سگ دارن؟اخه من موقع اومدن شاشیدم به شلوارم از بس این سگا پارس كردن
جعفر:ببم اینارو ول كن.شویرت خیلی سراقتو میگیره.اصلا بعد تو رو هیشكی دست نزاشت.
نایب:اره.من یه بار دیدم به جا دست پا گذاشت.
دستمو رو شقیقه هام گذاشتن و گفتم:اما من باورم نمیشه.
جمال:كاكو دستتو چرا گذاشتی اونجا
دستمو برداشتم و گفتم:هیچی فك کردم با كلاسه
نایب دور خونه چرخی زد و گفت:اینجا غذا هست؟
_آره.تو یخچا......
نایب:داداش چطرو باز كن بهشتو پیدا كردم.
هول شده بودم و دنبالشون میرفتم و اجازه نمیدادم به چیزی دست بزنن و میگفتم:شما باید برید.كسی نباد شمارو ببینه.به خصوص بچه هام و زنم و زین و نایل و.....
جمال:كاكو اسیری نگرفتی كه...میریم حالا.
نایب رفت دره یخچالو باز كرد گفت:چه یخچالیه.
جواد هم رفت پیشش گفت:با رسم شكل توصیفش كن.
نایب یه كیك از یخچال دراورد و به سوختگی هاش نگاه كرد و گفت :این چیه؟
-كیك بودنش واضح نیست؟
جعفر:ببم اینكه یه تیكه كربنه.
نایل:ارّه دارید؟
_برا چی؟
نایب:میخوام بخورمش دیگه
همون موقع یكی زنگ زد و من با وحشت گفتم:یا اكثر امام زاده ها.
ترسون لرزون رفتم سمت در و بازش كردم.جوری كه فقط خودم معلوم باشم.
لیام بود.با شور و هیجان گفت:میای بریم ماهی گیری؟
گفتم:نه و درو بستم.
از پنجره لیام رو رصد كردم كه بره.
جمال اومد كنار پنجره گفت چی شده؟
با دیدن لیام دست پاش لرزید با صدای فراصوت داد زد:اون منم.
دوید سمت در و خواست بازش كنه من جلوش وایسادم گفتم:هیچكس نباید شمارو ببینه.
نایب پردرو زد كنار و گفت:اون جماله؟
بعد یه مكث دستی به چونش كشید ابروهاشو برد بالا و گفت:به چشم برادری خیلی خوب.
جعفر هم اومد كنار نایب و بعد از چند ثانیه نگاه كردن جیغ بلندی كشید و گفت:كت شلوار پوشیده.....
بعد همشون شروع كردن به دویدن اینور اونور و جیغ زدن.نایل هم اون تیكه كربنو انداخته بود رو زمین میپرید روش جیغ میزد.
منم داد زدم:بس كنید.لیام همیشه كت شلوار میپوشه.
نایب:رعیس جمهوره؟
-نه
جعفر:عروسیشه؟
-نه
جواد:قاطل میباشد؟
-نه
برگشتم سمت جمال دیدم جلو آینه وایساده فیگور میگره.
گفتم:چی كار میكنی؟
جمال:جلال و جبروتو داری؟
سری تكون دادم و برگشتم سمتشون گفتم:میریم پیش دكتر.
جعفر:بیشین بینیم بابا.
ایندفعه بلند تر گفتم:میریم پیش دكترم....
جعفر:ببم گفتم كه بیشین تو ماشین بینیم بابا.
سوار ماشین شدیم و راه افتادم.
كنار مطب پارك كردم و با سرعت نور رسوندمشون تو اتاق دكتر.
دكتره از جاش پاشد گفت:طویلس مگه؟چِخَ
چهارتاشونو هول دادم سمت دكتره گفتم:اینارو میشناسی؟
دكتره یه نگاه عاقل اندرصفیحی كرد و گفت:نه.
_نمیشناسی؟
+اینا خیلی ناتی ان.
نایب با سرو صورت مربایی اومد جلو گفت:ناتی یعنی چی؟
_یعنی...چه میدونم....نا فرمان
جمال:هو كاكو.پس وقتی جواد ظرفارو نمیشوره ناتیه؟
بعد برگشت سمت جواد با لهجه ی افغانی گفت:ناتی...تو ناتی هستی
با خواهش گفتم:محض رضای خدا بگید من مردم؟
دكتر دستشو گزاشت رو پیشونیم گفت:كشتنت آسونه.كی شروع كنم؟
چشامو ایندفعه اندازه باسن كو....ببخشید...كیم كارداشیان كردم دكترو نگاه كردم...
چسبیدم به درش دنبال دستگیره گشتم

Punks In The Different WorldWhere stories live. Discover now