جیغ ممتد...
درد...
جیغ ممتد...
درد...
جیغ ممتد...
با برداشته شدنِ اون جسمِ فلزیه داغ از روی پوسته نازکِ ترقوش نفس عمیقی کشید و بخاطره تموم شدنِ شکنجه ی امروزش آهِ پر از لذتی کشید.
مرد پلک هاشو روی هم گذاشت و نفس عمیقی کشید و با صدایی که از لذت گرفته شده بود گفت : اوممم.......بوی گوشته سوخته ی بدنت.......روز به روز داره بهتر میشه.
دختر اشک های جمع شده ی توی چشماشو به عقب هل داد و نزاشت حتی قطره ایی از اونها گونشو خیس کنن.
مرد جسم رو بینِ شعله های آتش برگردوند تا توی چند دقیقه ایی که بیمار ِ جدید وارد میشه جسمِ فلزی برای سوزوندنِ پوستِ قربانی خوب آماده بشه.
مرد با دیدنِ بدنِ زخمیه دختر پوزخند زد و گفت : این حتی یک صدمِ شکنجه هایی که توی جهنم انتظارتو میکشن نیست دختره خنگ.
دختر با ته مونده های انرژیش خندیدو با لحن مسخره ایی گفت : جدی؟.......چه قدر ترسناک.
اینو گفتو چشماشو چرخوند.
مرد سرشو به نشونه ی تاسف تکون دادو با حرص گفت : تو احمق ترین دختری هستی که توی این کلیسا باهاش سرو کار دارم...
بعد از مکس کوتاهی نقابِ مهربون و دلسوزیو به چهره ی سخت و مضحکش زدو با لحن نرمی ادامه داد : توبه کن.......خدا میبخشتت.....توبه کن تا درمان بشی دخترم.
دختر لب های خشک شده و زخمیشو به هم فشار داد تا جلوی خندشو بگیره ولی با حرفِ آخره مرد بدونِ توجه به دردِ پارگیِ لبش بلند خندید و همونجوری که سعی داشت بدنِ پر از زخم و تاولشو با کمکِ دستهای بیجونش از روی تختِ فلزی بلند کنه گفت: کات......بهتره قبل از نقش بازی کردنت یه دوره دیگه دیالوگاتو بخونی......اصلا تاثیر گذار نبود.
مرد اخم کردو با عصبانیت داد زدو گفت : میدونی آخرش چی در انتظارته؟..........یه اعدامِ سخت و دردناک.......از میله های توی حیاط سرو ته آویزونت میکنن و با اَره تیکه تیکت میکنن.
دختر چشماشو چرخوندو با بی حوصلگی گفت : آره باشه.......اعدامم خیلی دردناکه.
مرد به دختر چشم غره رفت و با صدای کلف، بم و افتضاحش داد زدو گفت : شماره ی 60.....تمام.
اینو گفتو مهره مشکی رنگ رو روی برگه ی متعلق به بیماره شماره ی 60 کوبید.
60..
60..
60..نحس ترین عددی که تاحالا توی عمرش دیده.
" 20 August...
بیمارِ شماره ی 60...
راه های درمان...
1- cats claw (پنجه گربه)☆
2- remorse cross (صلیب پشیمانی)☆"
YOU ARE READING
INCURABLE (L.S)
Fanfictionهیس... حواس تنهایی ام را با خاطرات باتو بودن پرت کرده ام...بگو کسی حرفی نزند... بگذار لحظه ای آرام بگیرم...