31:Gradual suicide

1.8K 220 401
                                    

"Gradual suicide:خودکشی تدیجی‌"


برای خود‌آزاری، راه های احمقانه‌ی زیاد و متفاوتی وجود داره...
مثلا می‌تونی برای مدت طولانیی نفست رو حبس کنی.
یا اینکه سرت رو پشت سر هم بکوبی دیوار...

یا اینکه تیغِ تیز رو روی مچِ دست، بازو یا حتی ران‌ِ پاهات بکشی و خونی که از بریدگی های سطحی و عمیقی که توی گوشتت بوجود اوردی، خارج میشرو توی سکوت یا درحالی که یه ملودیه آروم و زیبا از موبایت پخش میشه، تماشا کنی.

یا اینکه چاغو‌ی داغ شدرو روی پوستت بزاری و از سوزش و دردِ بینهایتش لذت ببری...

همه‌ی این کار‌هارو میشه انجام داد اما احمقانه ترین و دردناک ترین راهِ خود آزاری اینکه خودت رو تا آخرِ عمر محکوم به مرور و بازگو کردنِ تمامِ خاطرات تلخ و دردناکِ زندگیت کنی...

و اونقدر اون خاطراتو تکرار و تکرار کنی تا دوباره جلوی چشمات ظاهر بشن و بدون توجه به هق هق ها و التماس هات تورو زنده زنده بسوزون.

یه خودآزاری دردناک...
یه خودکشی تدریجی..

________[FB]________
[October2017]

صدای برخوردِ کف‌هاش با کفِ سرامیکیه زمین...
صدای خنده‌ های منزجر کننده و چندش آورش...
صدای رشته‌های چرمیه شلاق که روی سطحِ چرمی و کلفِ دستکش‌هاش فرود میومد...
صدای زنجیر‌هایی که با تمامِ توانِ جسمِ بیجون و لمسِ پسر رو آویزون نگه میداشتن..

و درنهایت صدایه فرود اومدنِ قطراتِ سرخ خون به روی زمینی که حالا به قرمز تغییر رنگ داده بود.

موهای ژولیده و خونیش رو کنار زد، لب‌هاشو به لاله‌ی گوشش چسبوندو گفت: چیه اینکار اینقدر سخته هارولد؟.....زود باش...لب‌های خوشگلت رو از هم باز کن و بهم بگو...

اینو گفتو نیشخند زد، ازش فاصله گرفت و برای بارِ 220، شلاق رو بالا برد و با تمامِ توان رشته های چرمیش رو روی گوشتِ پاره پاره‌‌ی پسر که با لاله‌ی ضخیمی از جنسِ خون پوشیده شده بود فرود اورد.

اینبار هم بدون اینکه ناله یا فریادی بکشه دردِ کشنده‌ی شلاق رو پذیرفت.
هرچند که دیگه جونی نمونده بود تا خرجِ ناله و فریاد بشه.

مرد رشته‌های چرمیه شلاق رو از مشتش رد کرد تا خونی که روی رشته‌های زغالی رنگ نشسته بود رو پاک کنه و بعد از اینکه دستش رو تکون داد تا قطرات خون از روی دست‌کش های مشکی رنگش لیز بخورن و به مقدار خونِ زیادی که روی زمین ریخته شده بود ملحق بشن گفت: بیچاره پدرت که فردا باید شنونده‌ی این خبر باشه...."پسرت دوباره خطِ قرمز رو رد کرد"

در اصل...
"قلبِ پسرت هنوز از سنگ نیست"

شلاق رو روی میزِ فلزی پرت کرد و روبه‌روی پسر ایستاد و برای اینکه بتونه روی چهره‌ی بینقصش تسلط داشته باشه، سرش رو بالا گرفت و بهش چشم دوخت.

INCURABLE (L.S)Where stories live. Discover now