28:White circle

1.4K 232 270
                                    


"White circle : دایره‌ی سفید"


نایل نیشخند زدو با بیرحمی گفت: برات آرزوی موفقیت میکنم پسر.

اینو گفتو درو پشت سرش بست و دوباره لویی موند و اتاقی که همیشه پشت در‌های بستش شکنجه های مختلفی انتظارش رو میکشن و حالا...
اون انتظار بعد از یک ماه به پایان رسیده.
دوباره و دوباره...

سرش رو بالا گرفت و به پسری که روی مبلِ مشکی رنگِ همیشگیش نشسته بود، پاش رو روی اونیکی پاش انداخته بود، دست‌هاش رو روی دسته های چرمی مبل گذاشته بود و با نگاهِ سبز رنگش براندازش میکرد، نگاه کرد...
ولی وقتی نگاهِ خیره و تیزش رو با بیرحمی ادامه داد، به سرعت نگاهش رو دزدید.

از جاش بلند شد و درحالی که سرش رو پایین گرفته بود و آستین های تا خورده‌ی پیرهن مشکی رنگ و نازکش رو مرتب میکرد گفت: به عموت سلام نمیکنی؟

لویی دندوناش رو روی هم فشار دادو درحالی که از عصبانیت نفس های عمیق میکشید گفت: سلام.

ابروهاش رو بالا داد و بدون اینکه سرش رو بالا بیگیره به لویی نگاه کردو گفت: چه عصبی....فکر میکردم دلت برای عموی جذابت تنگ شده باشه.
اینو گفتو زبونش رو روی دندونِ نیشش کشید.

درحالی که دوباره آستین هاش رو درست میکرد، بیصدا خندیدو ادامه داد: نفس عمیق بکش لویی....برای عصبانیت خوبه...

همونطور که هنوز لبخند به روی لب داشت، اخم کردو گفت: حالا چرا عصبانی هستی؟

لویی با زبونش لب‌هاش رو خیس کردو گفت: عصبی نیستم.

هری ابروهاش رو بالا داد، لبشو جمع کردو گفت: ولی قیافت چیزِ دیگه‌ایی میگه.

بالاخره از ور رفتن با آستین هاش دست کشیدو ادامه داد: قبلا بهت گفتم مقصرِ تمامه این اتفاقات خودت هستی ولی اگه باز هم‌ من رو مقصر میدونی و بخاطرش ازم عصبی هستی....خب....باید بگم هنوز خیلی زوده.

سرش رو به سرعت بالا گرفتو با گیجی به هری که به خوبی مشخص بود قصدِ اذیت کردنش رو داره نگاه کردو گفت: چ...چی؟

دستاشو از پشت توی هم گره کردو با لحن جدیی گفت: بهتره بریم سرِ اصلِ مطلب...

درحالی که دور تا دورِ لویی قدم برمیداشت گفت: درست یک ماهِ پیش، توی همین اتاق من بهت یه جعبه‌ی سفید رنگ دادم لویی....درسته؟

با اینکه از استرس حالت تهوع گرفته بود، ولی سرش رو به نشونه‌ی مثبت تکون دادو با صدای محکمی گفت: درسته.

ه: توی اون جعبه حدودِ 35 عدد دایره‌ی سفید رنگ به اسمِ قرص وجود داشت....درسته؟

لو: درسته.

ه: و من راجبشون بهت چی گفتم لوییس ویلیام؟

لو: گفتین....
تک سرفه‌ایی کرد تا لکنتش از بین بره و بعد ادامه داد: گفتین به حرفِ دکتر پین گوش بدم و....و هر ساعتی که ایشون میگه از قرص ها استفاده کنم.

INCURABLE (L.S)Where stories live. Discover now