19: again?

1.8K 242 287
                                    

لویی دستاشو روی سینه ی هلن فرود اوردو به عقب هلش داد و با عصبانیت و شوک گفت : داری چی کار میکنی؟

هلن نیشخند زدو گفت : کاری که خیلی وقت پیش باید انجامش میدادم.

لویی عقب رفتو با استرس و وحشت گفت : نمی...نمیتونی این کارو کنی......نگهبانِ....نگهبانِ 60 بهشون میگه....نمی...نمیتونی همچین کاری کنی.

هلن بلند خندیدو گفت : کی اهمیت میده؟.....هان بیبی؟.....به نظرت اون استایلزه احمق اهمیت میده که برادر زاده ی خوشگلش رو برای خودم کنم یا با یه دیلدوی بزرگ به فاکش بدم؟

لویی نفسشو بریده بریده بیرون دادو با وحشت گفت: تو دیگه چه حیوونی هستی؟

هلن لبِ پایینیشو بین دندوناش گرفتو گفت : همون حیونی که قراره تورو برای خودش بکنه.

لویی داد زدو با نفرت گفت : من بمیرمم بدنمو در اختیارِ یه عجوزه نمیزارم.

 
هلن دوباره خندید، و خدا میدونه که خنده هاش چقدر نفرت انگیز و حال به هم زن بودن.

ه: نه تو قراره بمیری....نه من قراره از این اتاق دست خالی بیرون برم.

لو: حتی فکرشم نکن.

ه: اوووو.....لویی......مثلِ دخترای باکره رفتار نکن.

 
لو: خفه شو......فقط خفه شو.....حالم ازت به هم میخوره آشغال.

هلن جلو اومدو با لحن ناراحتی که به سادگی مشخص بود فیک و ساختگیه گفت: من اینو میدونم عشق....فقط بزار حسِ خوبی بهت بدم.....همین یه شبِ...

ولوم صدلشو پایین تر اوردو با صدایی که سعی داشت معصوم جلوه کنه ادامه داد: باشه بیبی؟

اینو گفتو خواست دستشو روی گونه لویی بزاره که لویی با عصبانیت دستش رو پس زدو گفت : بهم دست نزن.....من نمیخوامش.....نِ،می،خوا،مِش...

لویی اینارو با داد گفتو خودشو عقب تر کشید.

هلن نیشخند زدو با لحن پر از هوسش گفت: پس میخوای بازی کنی؟........پارتنر خوبی برای بازی انتخاب کردی بیبی‌‌‌ کوچولو...

اینو گفتو با قدم های آروم ولی بلندش به سمتِ لویی قدم برداشت.

لویی عقب تر رفت و درحالی که از ترس و استرس میلرزید گفت : نزدیک نیا......خواهش میکنم نزدیکم نیا......من...من نمیخوامش...

و وقتی پشتش با دیوار برخورد کرد از نا امیدی نالید.

ه: دقیقا.......امشب قراره همینجوری ناله کنی لویی...

نمیتونست...
نمیتونست...
واقعا نمیتونست هیچ کاری انجام بده.
برای فرار زیادی ضعیف و کُند بود...
و متاسفانه هلن زیادی قوی و سریع بود...
اونقدر قوی که میتونست استخونِ ضعیفِ مچِ لوییو توی دستش بگیره و در عرض یک ثانیه خورد کنه...

INCURABLE (L.S)Where stories live. Discover now