<موبایل زنگ خورد>
" هری استایلز هستم بفرمایید"
صدای الیور مثل فشنگ تو ماشین رها شد
ال" هری کجایی پسر؟؟؟؟ چرا متوجه نیستی که تا صبح باید این پروژه تموم بشه؟ "
" الیور ببین، میدونم شوکه کنندس ولی اتفاق بدی نمیفته...! من نمیتونم امشب بیام سر ساختمان "
سکوت...
" الیور؟"
ال " ه هری شوخیه دیگه؟ مگه نه؟"
"مشکلی پیش نمیاد باشه؟ من توی همه چیز همراهیت میکنم و اوضاع خوب پیش میره"
ال " هری تو میدونی من کجام؟ لعنتی من تو راه خونم زنم منتظرمه. امشب شیفته من نیست و قراره شبه شنبه رو با زنم بگزونم "
" الیور دوستا برای همین مواقع پیش همن "
ال " اصلا چه اتفاقی افتاده؟"
" مسئله خانوادگیه "
ال " که اینطور. کسی... کسی فوت شده؟"
" الیور... فقط ازت میخوام امشب با من اینو حل کنی و استرس نداشته باشی. اوکی؟ قوی باش.
که هستییی الیور هستییییی "گفتمو به نشونه تشجیعش، تو هوا مشتمو تکون دادم
اون تک خنده ای از زوره استرس کردو آه کشید
" ما درستش میکنیم و من تلفنی هر پنج دقیقه باهات در تماسم "
الیور عصبی و با ناباوری خندید
" صبر کن ببینم. از پشت تلفن؟؟؟؟"" یپ... از پشت تلفن. دوستم "
ال " چیی؟؟؟ نکنه دیوونه شدی؟؟؟"
" نه، گمون نکنم "
ال " هری، فردا صبح قراره 350بتن خیسو به محل ساختو ساز بیارن قراره دویست کامیون از سراسر کشور رو سرمون خراب بشن لعنتی "
" الیور درستش 320 تن بتنه و218 کامیون "
الیور چند ثانیه سکوت کرد. انگار که داشت با خودش میخندید و منو مسخره میکرد
ال " اوکی. شوخیه دیگه مگنه؟"
لعنتی!
خودمم نمیدونم شوخیه یا نه...
رو صندلی خودمو تکون دادمو جامو راحت تر کردم و انگشتمو رو پیشونین حرکت میدادم و با دست دیگم فرمونو نگه داشتم" چاره ای ندارم "
ال " هری استایلز، اصلا دوست دارم اینطور حرف بزنم ولی اگر مادرت مرده... نامزدت رفته... یا هر کیر دیگه ای که تو زندگیت رفته... "
+" الیور کسی نمرده کسی نرفته "
الیور ادامه داد " فققققط بذار بعد از ساعت 12 ظهره فردا برو "
YOU ARE READING
Styles's Car (Narry)(Persian)
Fanfiction_ برو از ماشینم بیرون... + منم با خودت ببر... خواهش میکنم