تجربش نکرده؟!
23سالشه ولی تجربش نکرده؟
ای بابا... خب شاید اینو تجربه نکرده که مثل توعه احمق بزنه کسیو حامله کنه!
یا چمیدونم... اصلا مگه همه مثل تو بیفکرن هری جان؟!
نگاهی بهش انداختم.
درحال در اوردن اون گیره فلزی از بینیش بود
اههههههه شت
این تنمو مور مور میکنه
قیافمو جمع کردم و سرمو به طرف مخالفش تاب دادم
اون تعجب کرد و مبهوت پرسید :
" مگه چیه؟ "
شونهامو انداختم بالا و با احتیاط چشمامو به طرفش برگشتوندم
" نمیدونم یه جوریه! درد نداره؟ یییییعنی وقتی اونو میکشی بیرون....؟.... اه "
اون از حرکتم خوشش نیومد!
ظاهراً بهش بر خورد!
گیره رو توی جیبش گذاشت و تو جاش بیشتر لم داد....
ن " ولی من دوسشون دارم! "
اون زمزمه کرد و بازوهاشو بغل کرد...
طاقت نیوردم و تصمیم گرفتم رک حرفمو بزنم :
" اصلا تو مردی چرا باید همچین چیزایی رو به خودت آویزون کنی یا آرایش کنی؟ این ظاهر باعث میشه با باطنت خیلی فرق کنی! تو که باکره ای چرا باید ظاهرت جوری باشه که بیشتر شبیه ج... "
هی صبر کن
من داشتم چی میگفتم؟!
الان تهش جملمو چی بگم تا چاقوشو واسم درنیاره!؟؟
لبامو چفت کردم و زیر چشمی پاییدمش.
از کنج چشمم چیزایی از چهرشو میدیدم
وات؟
اون گونهاش برجسته شد!
شجاعتر شدم و کاملا برگشتم طرفش
اون بیصدا داشت میخندید
وقتی قیافه متعجب منو دید اینبار با صدای بیشتری خندید!
ن " و کی گفته که من باکرم؟"
ییییییس حالا شد
به یکی از جوابایی که میخواستم برسم دارم نزدیک میشم!
هری بجنب بپرسش 😉...
قیافه پرسشی به خودم گرفتم و کمی بیتفاوتی چاشنیش کردم :
" خب تو گفتی تا حالا تجربش نکردی! "
ن " درسته. الان هم همینو میگم! "
من که نمیفهمم!
بازیش گرفته؟؟؟
دیگه اخم روی پیشونیم نشست!
" پس اگر اینطوره باکره ای "
YOU ARE READING
Styles's Car (Narry)(Persian)
Fanfiction_ برو از ماشینم بیرون... + منم با خودت ببر... خواهش میکنم
