Hello=>evanescence 🎵 این چپترو با این آهنگ نوشتم
برای دریافت حس از کلمات، همراه با این آهنگ مطالعه بفرمایید.< موبایل زنگ خورد >
صدای زنگ خوره موبایلم تو سرم میپیچید.
چشمامو باز کردم...
چرا من اینجام؟!
سرمو بلند کردم و نور مستقیم وارد عدسی چشمم شد
محکم چشامو بستم و کم کم بازش کردم تا چشمام عادت کنه...
لعنتی من چرا خوابیدم!
الان باید بیمارستان باشم!اوه اوه موبایل... باید جواب بدم!
به سختی از صندلی بلند شدم و خودمو به پشت رول رسوندم و اولین کار دکمه رو زدم :
" هری استایلز هستم "
* " سلام آقای استایلز. من خواهر ماریا هستم از بیمارستان مریم مقدس "
چشمامو مالیدم و خمیازمو با دهن بسته کشیدم...
" اوووم... بله؟"
خ.م " بله... آقای استایلز دیشب فرزندتون بدنیا اومد اون یه دختر خیلی خوشگله
باید تشریف بیارید برای ترخیص همسر و فرزندتون همینطور تصفیه حساب با بیمارستان! "دختر... خدای من... همونطور که تصورش کردم!
اون یه دختره تپل و حتما با چشمای سبز و موهای فر...
چقد بیصبرم برای بوسیدنش" من پشت فرمونم و دارم با سرعت 90تا میام. ممنون از اطلاع دادنتون "
به ماشین خاموشم نگاهی انداختم!
که اینطور!!! سرعت 90؟" اوه... خب خواهشن خطرناک رانندگی نکنید"
" اوکی... نگران نباشید من خودمو میرسونم "
<قطع تماس >
من چرا احساس میکنم یه چیزی کمه؟!
شتتتتت آره واقعا کمه...
نایل!!!!!!اون کجاست؟!؟!
چشمامو ریز کردم و از پنجره به اطراف نگاه انداختم!
نبود!سریع درو باز کردم و از ماشین پیاده شدم
" ناااااااایل " داد زدم.
خبری نیست
به طرف جنگله کنار جاده رفتم شاید رفته باشه دستشویی
خوب ریسرچ کردم. بازم نبود
لعنتی...
برای تقویت صدا دستامو کنار دهنم گذاشتم و اینبار بلند تر داد زدم
" ناااااااااایل "
" کجایی پسر "
" ناااااااایل "
YOU ARE READING
Styles's Car (Narry)(Persian)
Fanfiction_ برو از ماشینم بیرون... + منم با خودت ببر... خواهش میکنم