<موبایل زنگ خورد>
" هری استایلز هستم بفرمایید "
ل " لیامم. همین الان با الیور حرف زدم به نفعته که خبره خوبی داشته باشی جناب اقای استایلز "
لعنتی
چقد عصبیه
اصلا خوشحال نیست"سلام لیام"
ل " فقط راجبه فردا صبح باهام حرف بزن هری. زود"
"باشه... خب..."
اوم... نمیدونم چطور بگم... راستش من برای بتن ریزی نمیتونم تو محل باشم"ل " وای خدای من! باورم نمیشه "
" لیام به عصابت مسلط باش
اوووم... حقیقتش امشب یه مسئله ای پیش اومد که باید خودمو به لندن برسونم "" آه مسیح!!! خیلی خب پس گوش کن هری میخوام روراست یچیزیو واست بخونم
گوش میدی؟"" بله "
[بینیم خارید و شروع کردم به عطسه کردن ]ل "در بتن ریزیه فردا موفق باشید
مدیر مسئول تایید کرده است که این بزرگترین بتن ریزی در اروپا، خارج از پروژهای هسته ای و نظامی خواهد بود.
میدانم که فردا این مسئولیت بر عهده فرد مطمعنی گذاشته میشود. با آرزوی موفقیت میچل"بعد از تموم شدن حرفش انگشتمو جلوی بینیم گرفتم و عطسه شیشمم خنثی شد
شت چشمام آتیش گرفتل " هری لعنتی حواست هست؟ داری چیکار میکنی!؟
این خوده میچل دینه رئیس کل کمپانی
میشنوی فاکینگ استایلز؟ از شیکاگوی امریکاست این نامه داغه داغه "" میشنوم "
ل " هری بلندتر حرف بزن نمیتونم بشنوم صداتو"
" آره میشنوم "
" تو مسئول کل عملیات هستی و ده ساعت قبل از عملیات تصمیم گرفتی که سر پروژه نری! "
ولوم صدای لیام کلمه به کلمه بالاتر میرفت
" خب الیور بهش رسیدگی میکنه اون آدم خوبیه "
ل " ححححححق نداری این حرفو به من بزنی من دارم میرینم تو شلوارم و این بیخیالیه تو شدتشو بیشتر میکنه تو حق نداری روی کارکنای من ارزیابی کیفی کنی
و جوری بگی"آدم خوبیه" که انگار ۱۰ ساله داری بهش کون میدی "هیییییی اون داره تند میره
دیگه این زیاده رویه
ولی خب منم حقی ندارم اعتراض کنم
لیام حق داره" هووووف. گوش کن. من معذرت میخوام. ببین ما داریم درباره بتن حرف میزنیم
مثل شاشو گه میمونه، وقتی اومد باید بریزیش بیرون "تو دستمالم فین کردم
و چنگالمو رو فرمون محکم کردم" مثل بچه... "
YOU ARE READING
Styles's Car (Narry)(Persian)
Fanfiction_ برو از ماشینم بیرون... + منم با خودت ببر... خواهش میکنم