part 5

461 68 71
                                    






<موبایل زنگ خورد>


صدای زنگ تو سکوته ماشین پخش شد

زیر چشمی به اون پسر نگاه کردم.

سرشو به پنجره تکیه داده بودو دستاش بین دو پاهاش اویزون بود و هنوز چاقو تو دستش بود...

بدون اینکه ببینم مخاطب کیه
دکمه رو زدم...



" هری استایلز هستم "



ک.ا " دیوونه خب شد گفتی کی هستی "



شتتت!
کریستینا!



ک.ا " کریستینا [ صدامو صاف کردم ] خوبی؟ میخواستم همین الان باهات تماس بگیرم. "

یه دکمه بیشتر از بالا باز کردم



ک.ا" آره خوبم عزیزم کی میای؟ یکم دیگه مسابقه شروع میشه "



" کریستینا؟ "



سکوت...



" کریستین میشنوی صدامو؟ "



ک.ا " باز چیشده هری ؟ "



از بی ذوقیم متوجه شده بود که خبرای خوبی براش ندارم...

لبهمو تو دهنم هل دادم و نفس عمیق کشیدم...

به اون پسره سیاه پوش نگاه کردم، بیتفاوت به بیرون خیره شده بود انگار که رو زمین نبود!

دستامو رو فرمون ثابت کردم و :




" کریستین... من امشب نمیتونم بیام خونه "



و بله...
همونطور که توقع داشتم اون خندید...

و صدالبته خندش بویی از خوشحالی نبرده بود؛ چراکه هیستریک خندید!



ک.ا " دیوونه شوخیه دیگه نه؟"



" نه کریستین. یه اتفاقی افتاده که باید خودمو به لندن برسونم "



ک.ا " اوه واقعا؟ واو عالیه! حالا بگو به من این چه اتفاقیه که از حاضری بخاطرش به خونه من نیای و با من مسابقه رو تماشا نکنی؟ "



دستمو رو صورتم کشیدم!
بدم میاد از موقعایی که بامن گستاخانه صحبت میکنه. ولی بهتره من شت بخورم چون حق با اونه!!!

سعی کردم رو اعصاب خودم متمرکز باشم



" کریستینا یه اتفاقی افتاده. من... من بعدا واست توضیح میدم "



سکوت...



" کریستینا؟ "



ک.ا " هری داری شوخی میکنی؟ "



به فرمون عصبی ضربه زدم که باعث شد اون پسر سرشو از پنجره برداره

مثل اینکه تو افکارش محو بود و من اونو پروندم

Styles's Car (Narry)(Persian)Where stories live. Discover now