<موبایل زنگ خورد>
صدای زنگ تو سکوته ماشین پخش شد
زیر چشمی به اون پسر نگاه کردم.
سرشو به پنجره تکیه داده بودو دستاش بین دو پاهاش اویزون بود و هنوز چاقو تو دستش بود...
بدون اینکه ببینم مخاطب کیه
دکمه رو زدم..." هری استایلز هستم "
ک.ا " دیوونه خب شد گفتی کی هستی "
شتتت!
کریستینا!ک.ا " کریستینا [ صدامو صاف کردم ] خوبی؟ میخواستم همین الان باهات تماس بگیرم. "
یه دکمه بیشتر از بالا باز کردم
ک.ا" آره خوبم عزیزم کی میای؟ یکم دیگه مسابقه شروع میشه "
" کریستینا؟ "
سکوت...
" کریستین میشنوی صدامو؟ "
ک.ا " باز چیشده هری ؟ "
از بی ذوقیم متوجه شده بود که خبرای خوبی براش ندارم...
لبهمو تو دهنم هل دادم و نفس عمیق کشیدم...
به اون پسره سیاه پوش نگاه کردم، بیتفاوت به بیرون خیره شده بود انگار که رو زمین نبود!
دستامو رو فرمون ثابت کردم و :
" کریستین... من امشب نمیتونم بیام خونه "
و بله...
همونطور که توقع داشتم اون خندید...و صدالبته خندش بویی از خوشحالی نبرده بود؛ چراکه هیستریک خندید!
ک.ا " دیوونه شوخیه دیگه نه؟"
" نه کریستین. یه اتفاقی افتاده که باید خودمو به لندن برسونم "
ک.ا " اوه واقعا؟ واو عالیه! حالا بگو به من این چه اتفاقیه که از حاضری بخاطرش به خونه من نیای و با من مسابقه رو تماشا نکنی؟ "
دستمو رو صورتم کشیدم!
بدم میاد از موقعایی که بامن گستاخانه صحبت میکنه. ولی بهتره من شت بخورم چون حق با اونه!!!سعی کردم رو اعصاب خودم متمرکز باشم
" کریستینا یه اتفاقی افتاده. من... من بعدا واست توضیح میدم "
سکوت...
" کریستینا؟ "
ک.ا " هری داری شوخی میکنی؟ "
به فرمون عصبی ضربه زدم که باعث شد اون پسر سرشو از پنجره برداره
مثل اینکه تو افکارش محو بود و من اونو پروندم
YOU ARE READING
Styles's Car (Narry)(Persian)
Fanfiction_ برو از ماشینم بیرون... + منم با خودت ببر... خواهش میکنم