Chapter 22

3.5K 453 90
                                    


" مطمئنی برات مشکلی پیش نمیاد ؟" لویی میپرسه ، یه بلوز میپوشه وقتی هری‌رو با نگرانی از دیدش میگذرونه . هری با خواب آلودگی سرشو تکون میده ، توی ملافه ها پیچیده شده و یه دستش روی شکمشه .

" خوبم لو " اون آروم اطمینان میده ، چشماشو میماله . لویی سرشو پایین میاره و یه بوسه‌ی ریز روی گونه‌ی هری میذاره ، هری با خستگی لبخند میزنه ‌. " بچه خوبه ، هری خوبه ، دنیا هنوز داره میچرخه "

لویی چشماشو میچرخونه " خیله خب ، ولی اگه هرچیزی احساس ... عجیبی داشت اونوقت بهتره بهم زنگ بزنی باشه ؟"

هری سرشو تکون میده ، به بالا خم میشه تا لویی ببوستش . لویی لبخند میزنه و لباشو ریز میبوسه قبل از اینکه ژاکت و کوله‌پشتیشو برداره

" دوست دارم "

" منم دوست دارم  " هری با یه لبخند کوچیک جواب میده .

لویی بعدش ملافه ها رو از روی هری کنار میکشه که کاری میکنه هری ناله کنه ، پایین خم میشه و شکم هری رو میبوسه و بعد دوباره هری رو زیر ملافه ها میکنه ، هری ریز میخنده و سرشو تکون میده .

🗿

" هری ، لاو من خونه‌ام !" لویی بلند میگه ، کاملاً دل تو دلش نیست که دوباره پسرشو ببینه ‌. تمام روز رو نمیتونست از فکر کردن به هری دست برداره .

اون کوله‌پشتیشو زمین میذاره و آنه میاد تو ، یه لبخند بزرگ روی صورتشه .

" سلام لاو " اون میگه " هری بالاست . و البته توی یه مودیه . بچه تمام روز رو وول خورده وقتی اون سعی میکرده بخوابه ‌. بچه‌ی بیچاره "

لویی سرشو تکون میده ، ازش تشکر میکنه قبل از اینکه با دو بره طبقه‌ی بالا . لویی وارد اتاق میشه و میبینه هری با یه اخم و چشمای بسته روی تخت دراز کشیده .

" هزا بیب بیداری ؟"

" متاسفانه " هری جواب میده ، چشماشو باز میکنه و به لویی نگاه میکنه ‌. لویی لبخند میزنه و سمتش میره ، لبه‌ی تخت میشینه و یه فر از صورت هری کنار میزنه ‌. هری به اخم کردن ادامه میده ، چشماشو میبنده و هوفف میکنه .

" کاری کن تموم کنه "

لویی آروم پتو رو از روی هری برمیداره و کمکش میکنه پاشه بشینه . هری به پشتی تخت تکیه میده و اخم میکنه . موهاش نامرتبن و چشماش بسته‌ان ‌.

" هی ، لاو کوچولو . دلم برات تنگ شده بود ." لویی به نرمی میگه وقتی جامپر هری رو بالا میزنه ‌.
" تو یه اذیت کن فعال کوچولویی آره ؟ شاید بزار پاپا یکم بخوابه ؟ اون داره خوب ازت مراقبت میکنه ، ولی یه خورده خستش میکنه ‌. ما هردومون خیلی زیاد دوست داریم  ، ولی به خاطر هممون ، بزار پاپا بخوابه "

His Hazza (mpreg)(persian translation)Where stories live. Discover now