Chapter 18

3.6K 527 69
                                    


لویی توی ریاضی تقریباً به اندازه‌ی انگلیسی بده . اون نمیدونه چطور توی کلاس ریاضی لیام ، که رسماً یه نابغست، افتاده .

واسه اینه که خوشحاله وقتی زنگ آتش شروع میکنه به صدا دادن . اون میدونه یه آتش واقعی نیست ، احتمالاً یه مانوره یا یه چیزی توی آشپزخونه سوخته .

توی راهروها خیلی آشوبه ازونجایی که تمام دانش آموزا سعی میکنن بیرون برن  . بنابرین اون و لیام سعی میکنن به بهترین نحوی که میتونن با هم بمونن وقتی تمام دانش آموزا بیرون میرن تا معلماشونو پیدا کنن و صف ببندن تا معلم بتونه حاضر غایب کنه .

وقتی معلمِ لویی ، خانم آندروود حاضر غایب میکنه ، اون و لیام پشت صف می‌ایستن و حرف میزنن .

" من میگم انجامش بده مرد . " لویی میگه ، شونه‌هاشو بالا میندازه وقتی دستاشو توی جیبای پشتی شلوار تنگ سیاهش میکنه .

لیام شونه هاشو بالا میندازه ، گونه هاش یکم از موضوع صورتی شدن ‌. " ولی آخه ، سوفیائه ‌." اون میگه ، به کانورسای سیاهش زل‌ میزنه .
" من شانسی باهاش ندارم "

" من فک نمیکردم شانسی با هری داشته باشم ولی--"  چشمای لویی گشاد شدن " فاک ، باید برم به هری سر بزنم "

" چی ؟ چرا ؟" لیام میپرسه ، ابروهاشو تو هم میبره ‌. لویی آه میکشه و یه دستشو توی موهای قرمزش میبره و بعد یه نگاه کوتاه به معلم میندازه .

" از صداهای بلند خوشش نمیاد ، میترسوننش " لیام تقریباً خرخر میکنه ولی طوری که لویی بهش چشم‌غره میره کاری میکنه دهنشو ببنده .

لویی یه نگاه به معلم میندازه و بعد " فاک ایت " زیر لب میگه و از صف دور میشه و به سمت مال هری میره .

" فک میکنی کجا داری میری آقای تاملینسون ؟" خانم آندروود بلند میگه . لویی یه نگاه تحویلش میده و بعد سریع از صفش میدوه .

خیله خب ، هری دروس عمومی داشت درسته ؟ معلم دروس عمومی کی بود ؟ اون فک میکنه آقای هگرتی باید باشه .

لویی میفهمه درست بوده وقتی هری رو میبینه که توی صف آقای هگرتی ایستاده . هری عقب صاف وایساده بود ، دستاش روی گوشاش بود و چشماش پر از اشک بود . پری روبروش ایستاده بود و سعی میکرد آرومش کنه ( که ظاهراً نمیتونست) .

" هی هی" لویی نفس نفس میزنه ، بلافاصله هری رو توی آغوشش میکشه . هری صورتشو توی سینه‌ی لویی میبره ، دستاشو دور کمر لویی حلقه میکنه ‌.

" چی شد ؟ " لویی از پری میپرسه ، همین الانشم میدونه چه اتفاقی افتاده ، ولی توضیحات کامل میخواد .

"زنگ حریق صدا داد ، ما اومدیم بیرون . و اون همینطوری ناراحت شد ."  پری شونه‌شو بالا میندازه ، با نگرانی یه نگاه کوتاه به هری میندازه ‌.
" خوب میشه ؟"

His Hazza (mpreg)(persian translation)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora