Chapter 24

3.3K 476 149
                                    


لویی نمیدونست کسی میتونست همچین نیاز شدیدی به دونات های پودری داشته باشه .

ولی بعد از اینکه پنج تا تکست پشت سر هم از هری دریافت میکنه که رسماً التماسش میکنه تو راهش از مدرسه به خونه دونات پودری بگیره ، میفهمه چقدر واقعاً تحت کنترل عشقشه ، چون وسط تسکو با چهار بسته دونات پودری توی دستاش ایستاده .

اون تصمیم میگیره برای آنه هم یکم از شکلات های مورد علاقه‌اش برداره قبل از اینکه به سمت صندوق بره ‌.

لویی پول شیرینی ها رو میده و بعد به تراکش میره و میبینه یه تکست دیگه از هری داره :

اگه هیچکدوم از دونات هامو بخوری میکشمت !!!

لویی فقط با تحسین لبخند میزنه ، سرشو تکون میده ، تکست رو نادیده میگیره تا هری رو اذیت کنه و راه میوفته سمت خونه ، هیچی بیشتر از کادِل با هری و خوابیدن نمیخواد .

اون میاد خونه و آنه رو میبینه که با لپ‌تاپش  پشت میز آشپزخونه نشسته ‌‌. اون بهش نگاه میکنه و لبخند میزنه .
" سلام لاو ، مدرسه چطور بود ؟" اون میپرسه مثل اینکه لویی پسر خودشه ‌.

لویی در جواب لبخند میزنه " بد نبود " اون جواب میده و کوله‌پشتیشو میذاره زمین ‌.
" هز چطوره ؟"

" همین الان رو مبل خوابش برد " آنه با یه لبخند کوچک جواب میده .
" اون (بچه) دردسرش داده فک کنم "

لویی به دهنش یه تاب میده و سرشو تکون میده .
" بچه‌ی بیچاره " اون آه میکشه قبل از اینکه دستشو تو نایلون تسکو ببره و شکلاتی که برای آنه گرفته بود رو دربیاره .
" یه چیزی‌ براتون از تسکو گرفتم "

آنه لبخند میزنه " مهربونیتو میرسونه لاو ‌. ممنون "
اون میگه وقتی لویی شکلاتو بهش میده ‌.

اون بعد میره به اتاق نشیمن و هری رو میبینه که روی مبل با هودی سیاه و پیژامه‌ی فلانل خوابیده ‌.

لویی پوزخند میزنه و یواش هودی هری رو بالا میزنه و شکمشو آشکار‌ میکنه . بعد هدفونای دور گردنشو برمیداره و اونو درازش میکنه تا دور شکم هری فیت شه ؛ یه آهنگ از Oh Wonder میذاره و هدفونا رو روی شکمش میذاره .

برمیگرده و آنه رو میبینه که داره نگاهش میکنه ، لبخند میزنه و سرشو تکون میده . لویی انگشتشو میاره بالا و روی دهنش میذاره و چشمک میزنه ، آنه نخودی میخنده ‌‌.

لویی میره دستشویی و برمیگرده ، میبینه هری روی مبل نشسته و هدفونا هنوز روی شکمشه ؛ ابروهاشو برای لویی بالا میده .
" چرا ؟" تمام چیزیه که میپرسه . باعث میشه لویی بخنده .

" باید از یه جا شروع کنه " لویی جواب میده . خودشو کنار هری میندازه . هری پاهاشو روی پاهای لویی میذاره ، لویی چشماشو میچرخونه .

His Hazza (mpreg)(persian translation)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant