Chapter 14

3.9K 623 46
                                    


" حالت خوبه؟" لویی میپرسه، دستشو روی دست هری میذاره. هری همینطور به میز چوبی خیره میمونه.

" خوبم" هری زیر لب‌ میگه. لویی هدفونایی که هری بهش قرض داده بود رو درمیاره، کتابخونه یهویی ساکت میشه. اونا باید برای یه پروژه تحقیق‌ میکردن ولی در حقیقت هیچ تحقیقی انجام نمیشد‌

لویی یه تاب به دهنش میده و بعد یه لبخند روی لباش ظاهر میشه.
" یادت میاد بهت گفتم florence and the machine رو بهت نشون میدم؟"

" آره"

لویی هدفونا رو بهش میده؛ گوشیش رو روشن میکنه و میذاره Between Two Lungs پخش بشه. لبای هری به بالا خم میشن و لبخند میزنه‌ دستاشو روی میز رو هم میذاره و چونشو روشون میذاره.

" ازش خوشم میاد" اون به نرمی میگه. لویی هم لبخند میزنه. " خوبه" اون جواب میده.

هری به بقیه‌ی آهنگ گوش میده و بعد هدفونا رو به لویی پس‌ میده " سلیقت خوبه" هری آروم میگه و بعد دوباره به حالت کمروش برمیگرده. یه کتاب درباره‌ی امپراتور جولیوس باز میکنه در حالیکه لویی فقط بهش نگاه میکنه .

" مطمئنی خوبی؟" اون آروم میپرسه. هری دست کوچیکشو روی میز میکوبه و با چشم غره به لویی نگاه میکنه .

" جییز، لویی خوبم!" اون بهش میپره، از کلافگی ابروهاشو تو هم خم میکنه.

" میشه فقط واسه پروژه‌ی لعنتی تحقیق کنیم؟" لویی به سختی آب‌دهنشو قورت میده و هری دوباره پایین به کتابش نگاه میکنه
" آره حتماً" زیر لب میگه.

🔱

" سلام آنه" لویی سلام میده؛ یه لبخند پهن تحویلش میده و دستشو کوتاه براش تکون میده وقتی وارد خونه‌ی هری میشن.

آنه مجله‌ای که میخوند رو روی میز عسلی میذاره و بعد به لویی نگاه میکنه و لبخند‌ میزنه
" سلام لاو" اون جوابشو میده و به هری نگاه میکنه‌
اون به کفشاش خیره شده ؛ چشماشو به اونا چسبونده وقتی از پله ها بالا میره‌.

لویی و آنه هردو ابروهاشونو توی هم میبرن وقتی نگاه میکنن که میره. آنه با توقع‌ به لویی نگاه میکنه و اون تو جواب فقط شونه هاشو بالا میندازه.

لویی هری رو تا بالای پله ها دنبال میکنه؛ کوله پشتیهاشونو حمل میکنه و وارد اتاق هری میشه

" مشکلی هست بیب؟" لویی میپرسه؛ کوله پشتی‌ها رو پایین نزدیک میز هری میذاره‌ .

" خوبم" هری اطمینان میده. وقتی روی تخت میشینه مشتاشو گره میکنه لویی کنارش میشینه، دستشو روی رون هری میذاره و هری بهش نگاه میکنه

" میشه کادِل کنیم؟"

صورت لویی نرم میشه " معلومه" اون آروم میگه و میزاره هری روی پاش بخزه.

هری میشینه طوریکه روبروی صورت لوییه، صورتشو توی تیشرت Twenty-One Pilots که لویی پوشیده بود فرو میکنه .

لویی دستاشو دور کمر هری حلقه میکنه؛ محکم نگهش میداره. لویی بعد چند لحظه به عقب خم میشه، بعد جلو میاد و یه بوسه روی لبای هری میذاره.

هری متوقفش میکنه؛ یه لبخند روی لباشه وقتی موبایل رو از جیب لویی درمیاره و پسکودش رو میزنه

" چیکار میکنی؟" لویی با گیجی میپرسه. هری روی یه چیزی میزنه و بعد گوشی رو پیششون میذاره‌. و Between Two Lungs شروع به پخش میکنه.

" ما موسیقی پس‌زمینه لازم داریم" هری با معصومیت میگه ( معصومیت از دست رفته 😂 من خیلی بامزم 😂😑😐) و کاری میکنه لویی بخنده. بعد دوباره به جلو خم میشه و لباشو روی لبای هری فشار میده در حالیکه Florence and The Machine تو پس‌زمینه پخش میشه

🔱

وقتی لویی میرسه خونه، یه ماشین عجیب توی جاپارک هست. ابروهاشو تو هم میبره، وانت رو پارک میکنه و وارد خونه میشه و میبینه تمیز شده. یعنی، واقعاً تیمز شده. حتی دیگه بوی الکل نمیده.

جی با یه مرد سر میز آشپزخونه نشسته و شمع بینشونه و هردوشون لیوان شراب توی دستشونه

چشمای جی گشاد میشن وقتی متوجه میشه لویی اونجا ایستاده بود.

" لویی لاو اینجا چیکار میکنی؟" لویی فقط یه ادا براش درمیاره و بعد میره طبقه‌ی بالا یکم سرشو تکون میده

اون از دوست پسرای مامانش متنفره. همیشه بوده
جیکوب بددهن بود، نِیتِن عملاً یه منحرف بود، و جاش همیشه خیلی بیش از حد خوشحال بود

وارد اتاقش میشه و گوشیشو درمیاره . تصیم میگیره به هری زنگ بزنه تا ببینه هنوز بیدار بود یا نه. خیلی دیر بود

هری همون موقع برمیداره، مشخصاً، و یه ' سلام؟'‌ ِ بیحا تحویل میده

" شِت‌ خواب بودی؟" لویی میپرسه
" ببخشید میتونی دوباره بخوابی"

" اشکال نداره. ترجیح میدم با تو حرف بزنم. چیه؟"

" آه، مامانم یه مردی اینجا آورده و نمیدونم با خودم چیکار کنم. همین" اون با خجالت میگه

" اوه. خب میتونی با من حرف بزنی. همیشه"

لویی به اون حرفش لبخند میزنه
" ممنون اچ"

" معلومه"

بابا انقد کامنت میذارین خسته میشین به حضرت عباس! 😂😑

مرسی از وقتتون! 🙏

-Yamna-🏳️‍🌈

His Hazza (mpreg)(persian translation)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن