بحثی که با خنده شروع شده بود و قرار بود خاطره یه جشن تولد عالی بشه حالا به دعوا ختم شده بود
ووبینی که از سرشب آشفته و بیقرار بود حالا انگار به جنون رسیده بود و خواسته یا ناخواسته چیزایی رو گفته بود که نباید
ووبین-قرار نبود بحث کنم،تو بودی که به همه چی گند زدی
جونگ سوک سعی کرد به یاد بیاره که اصلا این دعوا و بحث بخاطر چیه اما وقتی نتونست دلگیر شد.اولین نتیجه ای که بهش رسید این بود که برای ووبین اصلا اهمیت نداشته که اون جشن تولد چقدر برای جونگ سوک مهمه و بخاطر همین عمدا بهش گند زده
جونگ سوک-توچته؟
وقتی بجز سکوت جوابی نگرفت فریاد زد:اگه از من خسته شدی کافیه بگی،عشق اجباری نیست
ووبین همیشه بعد از این جمله جواب میداد مزخرف نگو اما اونروز با مکثی که بیش از حد سنگین بود جواب داد:ازت خسته شدم
حتی برای خود ووبین هم دیدن اون چشمای ناباوری که بهش خیره شده بود سخت بود خیلی سخت اما باید ادامه میداد
حالا که حرفشو به زبون آورده بود باید تمومش میکرد:من از اول بهت علاقه ای نداشتم همش تظاهر بود
حس کردم باید بهت بگم چون به هرحال دیر یا زود میفهمیدی و اونوقت خودت میرفتی نه؟
میفهمی چی میخوام بگم؟خیالم راحت تره اگه اول خودم برم
جونگ سوک نمیتونست درک کنه ووبین چطور میتونه اینقدر بیرحمانه تمام دو سال گذشته رو دور بریزه و بگه میخواد بره
حتی اگه حرفاشو درک میکرد لبخند روی لبشو درک نمیکرد
و چیزی که بیش از همه درد داشت درواقع حرفاش نبودن لبخندش بود
اما اگه همه اون علاقه قبل ازین دروغ بوده جونگ سوک ترجیح میداد بیشتر ازین توی توهم زندگی نکنه
درسته که ووبین رو دوست داشت
درسته که زندگی بدون اونو تصور هم نکرده بود
ولی اینم درست بود که اشتباه کرده بود
دو سال از زندگیشو به آدم اشتباهی بها داده بود و حالا هرچند سخت باید رها میکرد
پس بعد از یه نفس عمیق که خیلی سخت کشیده شد با صدایی که توی همون چند دقیقه جوری گرفته بود که انگار تمام روز گریه کرده گفت: من آدم قدرنشناسی نیستم
بخاطر امروز دیروزو فراموش نمیکنم
تو امروز کسی بودی که قلبمو شکست اما دیروز کسی بودی که عاشقم بود
یا حداقل تظاهر میکردکه هست
حرفات درد داشت اما بخاطر صداقتت ممنونم و همینطور بخاطر مدتی که بودی
امیدوارم بعد از من راحتتر زندگی کنی
جملاتش قبل ازینکه صداش بلرزه تموم شدن که از نظر خودش یه شانس بزرگ بود
نمیخواست آخرین تصویری که ازش تو ذهن ووبین میمونه یه آدم ضعیف باشه
ووبین با برداشتن دوربین و گوشیش از جا بلند شد و با لبخندی که هنوز از نظر جونگ سوک آزاردهنده بود از خونه خارج شد
#with_and_without_you