part 8

304 76 9
                                    

چشماشو با سردرد بدی باز کرد
خیلی سریع اتفاقات دیشبو مرور کرد و  متوجه شد چیزی بیاد نداره
اگه دیشب توی اون بار از هوش رفته بود پس چطور برگشته بود خونه؟
نیم خیز شد تا بلند بشه اما زنجیری که از روی شونش روی سینش افتاد باعث شد چشماش گرد بشه
نگاهشو به حلقه اش داد که هنوزم توی گردنش بود اما با زنجیری که از قبلی بلندتر بود
حلقه رو بین انگشتاش گرفت و زمزمه کرد:من خودم برنگشتم خونه
متوجه زنجیر خودش روی میز شد
انگشتاشو از حلقه روی زنجیر گردنش کشید:مال کیه؟
شونه ای بالا انداخت و بلند شد و بعد از دوش گرفتن و تعویض لباساش بی هدف به آشپزخونه رفت
بطری آبمیوه رو از یخچال بیرون کشید و لیوانی برای خودش پر کرد
نزدیک شدن لیوان به لباش با صدای زنگ در همزمان شد
لیوانو روی اپن رها کرد و درو باز کرد
مین هی-صبح بخیر،بیدار شدین؟
جونگ سوک طوری نگاهش کرد که انگار به یه احمق نگاه میکنه:بنظر نمیاد خواب باشم
مین هی لبشو گاز گرفت:حالتون خوبه؟
جونگ سوک-باید بد باشه؟
مین هی که از لحن تند جونگ سوک جا خورده بود گفت:من فقط فک کردم ممکنه هنوز سردرد داشته باشین...بخاطر دیشب
جونگ سوک متعجب گفت:دیشب؟شما منو آوردین خونه؟
مین هی-نمیتونستم اونجا رهاتون کنم
جونگ سوک از لحن جمله های اولش پشیمون شد:ممنونم و متاسفم که اذیتتون کردم
مین هی-من باید عذرخواهی کنم بخاطر گردنبندتون
جونگ سوک دستشو به گردنبندش گرفت:این زنجیر رو شما انداختین؟
مین هی-من؟نه
جونگ سوک-پس مال کیه؟
مین هی-‌من درجریان نیستم.کسی رمز خونتون رو نداره؟شاید بعد از من کسی اومده
جونگ سوک دوباره بیاد آورد تنها کسی که رمز خونه رو داره سالهاست که نیومده اما جواب داد:ممکنه،بازم ممنونم
سکوت چند ثانیه ای بینشون دوباره توسط جونگ سوک شکسته شد:میتونم به یه شام دعوتتون کنم؟بخاطر کمک دیشب
مین هی از فرصت استفاده کرد و جواب داد:از محیط رستوران خوشم نمیاد،اگه این دعوت توی خونتون باشه قبول میکنم
جونگ سوک با تردید گفت:البته...چرا که نه؟
لبخند مین هی از دیدش دور نشد حتی زمانی که ازش فاصله گرفت و وارد خونه خودش شد
جونگ سوک به داخل برگشت اما اینبار با ذهن درگیرتری به این فکر کرد که اون زنجیر مال کیه.ذهنش به حدی درگیر بود که فراموش کرد بپرسه چطور داخل خونم اومدی
**************************
بعد از شام بود که مین هی از صحبت های کوتاه دست کشید و گفت:من میدونم که کنجکاوی بیش از حد فضولیه اما میتونم چندتا سوال بپرسم؟
جونگ سوک-بپرسید اگه بتونم جواب میدم
مین هی نگاهشو به گردنبند داد و گفت:اون حلقه...مال همسرتونه؟
جونگ سوک دستشو دور گردنبند حلقه کرد و جواب داد:من ازدواج نکردم
مین هی-ولی اون حلقه خیلی براتون عزیزه،اینطور نیست؟
جونگ سوک تقریبا ناپرهیزی کرد و جواب داد:مال کسیه که قول داده بود تا آخرعمر باهام بمونه
مین هی-اون...مرده؟
جونگ سوک-نه
مین هی با حدسی که زد ناخودآگاه دستشو جلوی دهنش گرفت و با صدای ضعیفی گفت:خیانت؟
جونگ سوک خنده تلخی کرد:کسی چه میدونه؟
مین هی-متاسفم
جونگ سوک-نباش اهمیت نداره
خطاب مفرد و صمیمانه جونگ سوک به مین هی شجاعت اظهار نظر داد:مهم نیست چقدر انکارش کنی،وقتی هنوز حلقش گردنته یعنی برات مهمه...خیلی هم مهمه
#with_and_without_you

with and without youWhere stories live. Discover now